مهدویت

(عصر امام صادق (ع ) بود، يكى از شاگردان امام صادق (ع ) به نام ) كرّام مى گويد: پيش خود سوگند ياد كردم كه هرگز در روز غذا نخورم (روزه بگيرم ) تا حضرت قائم آل محمد(ص ) ظهور كند، به حضور امام صادق (ع ) رفتم و عرض كردم : (شخصى از شيعيان سوگند ياد كرده كه هرگز روزها غذا نخورد تا امام قائم (عج ) ظهور نمايد) (چه صورت دارد؟)
امام صادق (ع ) فرمود: بنابراين اى كرام ! بايد هر روز را روزه بگيرى ، ولى دو روز در ايام سال يعنى عيد قربان و عيد فطر را روزه نگير، و همچنين سه روز تشريق (روز 11 و 12 و 13 ذيحجه ) و وقتى كه بيمار و مسافر هستى روزه نگير، (براى اينكه بدانى در انتظار حضرت قائم ، تا چه اندازه مهم است ، به اين مطلب توجه كن :) هنگامى كه امام حسين (ع ) به شهادت رسيد، آسمانها و زمين و هر چه در آنها است و فرشتگان ناله كردند و گفتند: (خداوندا به ما اجازه بده مخلوقات را هلاك و نابود كنيم ، زيرا به حريم تو بى احترامى كردند، و برگزيده تو را كشتند).
خداوند به آنها وحى كرد: (اى فرشتگان و آسمانها و زمين ، آرام باشيد)، سپس خداوند، يك پرده از پرده ها را عقب زد، محمد(ص ) و دوازده وصى او در آنجا بودند، آنگاه دست قائم (عج ) را گرفت و سه بار فرمود: (اى فرشتگانم و اى آسمانها و زمينم ، بهذا انتصرُ لهذا: (به وسيله اين (قائم ) انتقام مى گيرم از (خون ) اين (امام حسين عليه السلام )


نوشته شده در جمعه 1 ارديبهشت 1391ساعت 15:29 توسط سجاد| |
برچسب ها: امام عصر (عج ) انتقام گيرنده خون حسين (ع )

اصبغ بن نباته مى گويد: به حضور امير مؤ منان على (ع ) آمدم ، ديدم غرق در فكر و انديشه است و در زمين خط مى كشد، پرسيدم :
(اى امير مؤ منان ! چرا تو را اينگونه در فكر و انديشه مى نگرم ، كه به زمين مى نگرى و آن را خط مى كشى ؟ آيا به (رهبرى ) در زمين ، اشتياق يافته اى ؟
امام على : نه به خدا سوگند، هرگز حتى يك روز نبوده كه من شيفته خلافت يا دنيا گردم ، بلكه درباره مولودى كه يازدهمين فرزند من است (يعنى درباره حضرت مهدى عليه السلام ) فكر مى كردم ، درباره همان مهدى (ع ) كه سراسر زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده ، پر از عدل و داد مى كند، براى او غيبت و سرگردانى وجود دارد، بعضى در اين راستا گمراه گردند، و بعضى راه هدايت را شناخته و مى پيمايند.
اصبغ بن نباته : اى امير مؤ منان ! غايب بودن آن حضرت ، و سرگردانى تا چه حد است ؟
امام على : طول غيبت ، شش روز يا شش ماه ، يا شش سال است (واحد هر دوره ، شش مرحله است ، و خداوند پس از آن شش مرحله ، آن حضرت را آشكار مى كند).
اصبغ بن نباته : آيا اين (غيبت و سرگردانى ) واقع شدنى است ؟
امام على : آرى ، اين موضوع مسلم است و انجام شدنى است ، ولى اى اصبغ ! تو كجا و اين امر كجا؟ (يعنى تو شايسته هماهنگى و همسوئى با چنان رهبرى مهم را ندارى ) آنها (كه غيبت را درك كرده و در اين راه استوارند) نيكان اين امت همراه نيكان اين عترت (خاندان رسول اكرم - ص ) هستند
اصبغ بن نباته : بعد از آن چه مى شود؟
امام على : بعد از آن ، هر چه خدا بخواهد، انجام مى شود، زيرا براى خدا مقدرات وارده ها و نتيجه ها و پايانها است .


نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391ساعت 21:41 توسط سجاد| |
برچسب ها: امام على (ع ) در انديشه حضرت مهدى (ع )

حسن بن نضر و ابوصِدام و جماعتى بعد از وفات امام حسن عسكرى (ع ) درباره وكلاى آن حضرت ، و چگونگى مصرف وجوهى كه در نزد آنها بود گفتگو مى كردند.
حسن بن نضر عازم حج بود و وصيت خود را به (احمد بن يعلى ) نمود، از جمله مقدارى پول وصيت كرد كه به ناحيه مقدس فرستاده شود، و به احمد وصيت نمود كه آن پول را به هيچ كسى جز به شخص صاحب الزمان (ع )، پس از آنكه او را كاملا شناخت ندهد.
حسن بن نضر در مسير خود به مكه به بغداد رفت ، در آنجا خانه اى اجاره كرد و در آنجا فرود آمد، يكى از وكلاى امام حسن عسكرى (ع ) نزد او آمد و مقدارى لباس و پول نزد او گذاشت تا به ناحيه مقدسه برسد.
سپس وكيل ديگرى آمد و او نيز مقدارى پول و لباس در نزد حسن بن نضر گذاشت ، سپس احمد بن اسحاق (وكيل امام حسن در قم ) به آن خانه آمد و هر چه نزدش بود به آنجا آورد.
حسن بن نضر مى گويد: (اجناس و پول زياد در اطاق جمع شد، من در فكر بودم كه آنها را چه كنم ؟ ناگاه از ناحيه مقدسه امام زمان (ع ) نامه اى به من رسيد كه : (در فلان ساعت آنچه نزدت هست بياور).
من هم آنچه بود برداشتم و رهسپار (سامره ) شدم ، در مسير راه دزدى راهزن را كه 60 نفر همراهش بود ديدم ، ولى خداوند مرا از گزند او حفظ كرد تا به سامره رسيدم ، در آنجا نامه اى به من رسيد آنچه دارى بياور، من هم آنچه را داشتم در ميان سبدى نهادم و به خانه امام رفتم ، در راهرو خانه ، غلام سياه پوستى را ديدم ايستاده ، به من گفت : (حسن بن نضر تو هستى ؟)، گفتم : آرى .
گفت ، وارد شو.
وارد خانه شدم ، به اطاقى رفتم و سبد را در گوشه آن اطاق ، خالى كردم ...ناگاه ديدم در پشت پرده اى كه در آنجا آويخته بود، شخصى مرا صدا زد و گفت : (اى حسن بن نضر، براى منتى كه خدا بر تو نهاد (كه امام خود را شناختى و حقش را به او رساندى ) شكر كن ، و شك و ترديد به خود راه نده ، چرا كه شيطان دوست دارد كه تو شك كنى )، آنگاه آن حضرت دو لباس به من داد و فرمود: (اينها را بگير و با خود داشته باش كه به آنها نياز پيدا مى كنى ).
حسن بن نضر آنها را گرفت ، و به وطن خود بازگشت ، و در ماه رمضان همان سال از دنيا رفت ، و با همان دو لباس ، او را كفن كردند.


نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391ساعت 18:59 توسط سجاد| |
برچسب ها: ملاقات حسن بن نضر با امام زمان (عج )

جمعى كه در محضر امام صادق (ع ) در خانه آن حضرت (در مدينه ) بودند، (سخن از غيبت حضرت قائم (عج ) به ميان آمد) مفضل بن عمر (يكى از شاگردان برجسته امام صادق عليه السلام ) مى گويد: در اين هنگام به حضور امام صادق ع رفتم ، شنيدم مى فرمود:
(سوگند به خدا صاحب الامر (امام قائم عليه السلام ) از ميان شما غايب گردد، و آنچنان رد پاى او گم شود كه بعضى گويند: او مرد، و به هلاكت رسيد، و در فلان پرتگاه سقوط كرد و شما مانند كشتى درگير در برابر امواج دريا، پريشان و واژگون مى گرديد، و در اين شرائط سخت كسى از شما نجات نيابد، مگر كسى كه از او پيمان گرفته و ايمان را در جاى جاى دلش ‍ استوار نموده ، و با روحى از جانب خود، نيرومند كرده است .
آنگاه فرمود: (همانا دوازده پرچم مشتبه ، بر افراشته گردد (و مردم مسلمان به چندين دسته حتى تا 12 دسته در آيند) كه روشن نيست از پرچمها، پرچم حق است ) (حق و باطل در ميان هم اشتباه مى گردد).
مفضل وقتى كه اين سخن را شنيد، منقلب شد و بى اختيار گريه كرد.
امام صادق : به مفضل رو كرد و فرمود: (چرا گريه مى كنى ؟)
مفضل : قربانت گردم ، چگونه گريه نكنيم كه مى فرمائى : مسلمانان داراى دوازده پرچم مختلف و مشبه مى شوند، كه پرچم حق از باطل شناخته نگردد.
امام صادق (ع ) به نور خورشيد كه از سوراخ اطاق وارد اطاق شده بود نگاه كرد و به حاضران و به مفضل فرمود: (آيا اين تابش خورشيد، آشكار است ؟)
مفضل : آرى .
امام صادق : (امرنا ابين من هذه الشمس : راه و خط و پرچم ما، روشنتر و آشكارتر از اين خورشيد است ).


نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391ساعت 19:40 توسط سجاد| |
برچسب ها: استقامت در طوفان حوادث عصر غيبت مهدى (ع )

جمعى از شاگردان و اصحاب امام صادق (ع ) در محضرش به گرد هم آمده بودند، و سخن از ظهور و خروج امام قائم (عج ) مى گفتند، امام صادق (ع ) سخن آنها را مى شنيد، تا اينكه آن حضرت به آنها رو كرد و فرمود:
(كجائيد شما؟ هيهات ، هيهات ، سوگند به خدا آنچه كه شما به سوى او چشم مى كشيد (و در انتظارش هستيد) نمى آيد (و نهضت جهانى تحت پرچم او تحقق نمى يابد) مگر اينكه غربال شويد، نه به خدا آنچه به سويش ‍ چشم دوخته ايد، واقع نمى شود مگر اينكه زير و رو و برسى شويد، نه به خدا، آنچه چشم به سويش افكنده ايد، پديدار نمى شود مگر اينكه ، جدا شويد (و طرفداران ، حق و باطل ، مشخص گردند) نه به خدا آنچه به سويش ‍ چشم كشيده ايد
نمى آيد مگر بعد از نوميدى ، نه به خدا آنچه به جانبش چشم گشوده ايد نمى آيد مگر وقتى كه شقاوت به شقاوتمند، و سعادت به سعادتمند برسد).
ابو بصير به امام صادق (ع ) عرض كرد: (آيا به عقيده شما من حضرت قائم (عج ) را درك مى كنم ؟)
امام صادق (ع ) در پاسخ فرمود: (ابو بصير! مگر تو امامت را نمى شناسى ؟
ابو بصير: چرا، سوگند به خدا، امام من شما هستيد، و در اين هنگام دست حضرت را گرفت .
امام صادق : اى ابو بصير! به خدا از اينكه در خيمه حضرت قائم (عج ) بر شمشيرت (براى جانبازى در راه او) تكيه نكرده اى ، باكى نداشته باشد  (زيرا تو كه امام خود را شناختهاى و در خط او حركت مى كنى و همواره در انتظار فرمان او بسر مى برى ، ثواب آن مانند آن است كه امامت ظهور كرده ، و تو پا در ركاب ، آماده يارى به او هستى ) 


نوشته شده در یک شنبه 27 فروردين 1391ساعت 15:53 توسط سجاد| |
برچسب ها: لزوم آمادگى و زمينه سازى براى ظهور قائم (عج )

او يكى از شيعيان بود و در مدائن مى زيست ، با يكى از دوستانش براى انجام مراسم حج ، به مكه رفتند، در مكه و منى و عرفات ، در همه جا با هم بودند، براى انجام قسمتى از مراسم حج به عرفات رفتند، در آنجا ضمن انجام عبادات خود، جوانى خوش سيما را در حال احرام ديدند كه نشانه هاى مسافر بودن او از چهره اش ديده مى شد، در اين ميان فقيرى آمد و تقاضاى كمك كرد، آنها چيزى به او ندادند، فقير نزد آن جوان رفت و تقاضاى كمك كرد، آن جوان چيزى از زمين برداشت و به آن فقير داد، و آن فقير براى او دعاى بسيار و عميق كرد.
سپس آن جوان از نزد آنها برخاست و ناگهان پنهان شد، آن دو نفر مى گويند، نزد آن فقير رفتيم و گفتيم ، عجبا آن جوان ، چه چيزى به تو داد؟
فقير ريگ طلاى دندانه دار را به ما نشان داد، كه وزن آن قريب بيست مثقال بود.
آنها در يافتند (و احتمال قوى دادند) كه آن جوان حضرت ولى عصر (عج ) بوده است ، به جستجوى او پرداختند ولى او را نيافتند، از جمعيتى كه آن جوان در ميان آنها بود، سراغ او را گرفتند، آنها گفتند: درباره اين جوان اطلاعى جز اين نداريم كه :از سادات علوى است و هر سال پياده به حرم مى آيد و در مراسم حج شركت مى كند.


نوشته شده در شنبه 26 فروردين 1391ساعت 22:3 توسط سجاد| |
برچسب ها: خوش حكايتى از ديدار امام زمان (ع )

(مى دانيم كه حضرت قائم ، امام زمان (عج ) در روز 15 شعبان سال 225 يا 226 ه - ق در سامره به دنيا آمد، و حدود پنج سال ، تحت سرپرستى پدرش ، براى حفظ از گزند دشمن ، به طور كاملا مخفى زندگى مى كرد، ولى گاهى بعضى از اصحاب خاص و مورد اطمينان ، به توفيق زيارت آن نور ديده نائل مى شدند، به عنوان نمونه ):
ضوءبن على مى گويد: يك نفر ايرانى - كه نامش رابرد - به من گفت : به شهر سامره رفتم ، و ملازم در خانه امام حسن عسكرى (ع ) شدم ، حضرت مرا طلبيد، وارد خانه آن جناب شدم و سلام كردم ، فرمود: (براى چه به اينجا آمده اى ؟)
گفتم : به خاطر شوقى كه به شما دارم براى خدمت به اينجا آمده ام .
امام حسن (ع ) فرمود: بنابراين دربان من باش ، من از آن پس در خانه آن حضرت همراه ساير خادمان بودم ، گاهى به بازار مى رفتم و اجناس مورد نياز آنان را مى خريدم ، و زمانى كه مردها در خانه امام حسن (ع ) بودند، من بدون اجازه وارد خانه مى شدم ، روزى وارد خانه شدم ديدم امام حسن (ع ) با چند نفر نشسته بود، ناگاه در اطاق حركت كرد و صدائى شنيدم ، در همين هنگام امام حسن (ع ) فرياد زد: بايست ، من همانجا توقف كردم و جرئت بيرون رفتن و وارد شدن را نداشتم ، بعد از چند لحظه ، كنيزكى ، كه چيزى سرپوشيده همراه داشت از نزد من عبور كرد، آنگاه امام حسن اجازه ورود داد، من وارد خانه شدم ، كنيز را نيز صدا زد، او نزد امام باز گشت ، امام حسن (ع ) به كنيز فرمود: (روپوش را از روى آنچه همراه دارى بردار).
كنيز روپوش را برداشت ، كودك سفيد و زيبائى ديدم ، امام حسن (ع ) روپوش ‍ روى شكم كودك را برداشت ، ديدم موى سبزى كه سياهى نداشت از زير گلو تا نافش روئيده شده است . آنگاه به من فرمود:
(صاحب شما همين است )
سپس به كنيز امر فرمود: (او را ببر) و بعدا من آن كودك را تا زمان رحلت امام حسن (ع ) نديدم ، و بعد از رحلت آن آن حضرت ، آن كودك را بار ديگر زيارت كردم ...


نوشته شده در جمعه 25 فروردين 1391ساعت 21:30 توسط سجاد| |
برچسب ها: توفيق يك ايرانى به ديدار امام زمان (ع )

احمد بن اسحاق (وكيل امام حسن عسكرى در قم ) مى گويد:
محضر امام حسن عسكرى عليه السلام رسيدم و مى خواستم درباره جانشين آن حضرت سؤ ال كنم .
امام عليه السلام پيش از آن كه من سؤال كنم ، فرمود:
اى احمد! خداوند متعال از لحظه اى كه آدم را آفريده تا روز قيامت ، زمين را از حجت خود خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت و به ميمنت حجت الهى از اهل زمين گرفتاريها بر طرف مى شود، باران مى بارد و زمين بركاتش را خارج مى كند.
عرض كردم :
پسر پيامبر خدا! و جانشين پس از شما كيست ؟
حضرت با شتاب برخاست و به درون خانه رفت و بازگشت ، در حالى كه پسر بچه سه ساله اى را كه چهره اى همانند ماه شب چهارده داشت بر دوش ‍ گرفته بود.
آنگاه فرمود:
اى احمد بن اسحاق ! اگر نزد خداى متعال و حجتهاى او گرامى نبودى ، اين پسرم را به تو نشان نمى دادم ، همين پسرم همنام رسول خدا و هم كينه اوست . او كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند، همچنان كه پر ظلم و جور شده باشد.
اى اسحاق ! مثل او در ميان امت من ، مثل خضر و ذوالقرنين است . به خدا سوگند او غايب مى شود، كه در زمان غيبت او كسى از هلاكت نجات نمى يابد مگر اينكه خداوند او را در عقيده به امامتش ثابت نگه دارد و موفق بدارد كه براى ظهور او دعا كند.
عرض كردم :
سرور من ! آيا نشانه اى در اين بچه هست كه قلب من به امامت او اطمينان بيشترى پيدا كند و بدانم كه او همان قائم بحق است ؟
در اين وقت ناگاه آن پسر بچه به سخن آمد و با زبان فصيح عربى فرمود:
انا بقية الله ...
من آخرين سفير الهى در روى زمين و انتقام گيرنده از دشمنان خدا هستم . سپس فرمود:
اى احمد بن اسحاق ! اكنون كه با چشم خود، حجت حق را ديدى ، در جستجوى نشانه ديگرى مباش !
احمد بن اسحق مى گويد:
شاد و خرم از محضر امام عسكرى عليه السلام اجازه گرفته ، بيرون آمدم . فرداى آن روز به خدمت امام عسكرى عليه السلام رسيدم ، عرض ‍ كردم :
اى پسر رسول خدا! از عنايتى كه ديروز درباره من فرموديد (فرزند عزيزت با به من نشان داديد) بسيار شادمان شدم ، ولى نفرموديد علامتى از خضر و ذوالقرنين در اوست ، چه مى باشد؟
حضرت فرمود:
منظورم غيبت طولانى اوست ...


نوشته شده در پنج شنبه 24 فروردين 1391ساعت 22:32 توسط سجاد| |
برچسب ها: امام زمان (عج ) نورى بر دوش پدر

پيامبر اسلام مى فرمايد:
يا على ! تو از من و من از تو هستم ، تو برادر من و وزير منى . هنگامى كه رحلت نمودم در سينه هاى قومى عداوت هايى درباره تو پديد مى آيد و به زودى آشوبى شديد رخ مى دهد كه دامنگير همه خواهد شد. اين قضيه پس ‍ از غيبت پنجمين امام از فرزندان امام هفتم از نسل تو خواهد بود و اهل زمين و آسمان در غيبت او غمگين مى شوند.
در آن وقت چه بسيار مرد و زن مؤ من افسوس مى خورند و دردمند و سرگردان مى باشند!
سپس رسول خدا سر مبارك خود را به زير انداخت . لحظه بعد سر برداشت و فرمود:
پدر و مادرم فداى كسى كه همنام و شبيه من و موسى بن عمران است . او لباسى از نور بسيار درخشنده مى پوشد.
براى آنان كه در غيبت او آرامش ندارند، تاءسف دارم . آنها صدايى را از دور مى شنوند كه براى مؤ منان رحمت و براى كافران عذاب است .
اميرالمؤ منين : يا رسول الله آن صدا چيست ؟
پيامبر: در ماه رجب سه مرتبه صدا مى آيد، دور و نزديك همه مى شنوند:
صداى اول ، ((الا لعنة الله على القوم الظالمين ))
و صداى دوم ، ((ازفت الازفة )) يعنى روز قيامت فرا رسيده است
و صداى سوم ، آشكارا شخصى را نزديك خورشيد مى بينيد كه مى گويد:
اى اهل عالم آگاه باشيد! خداوند مهدى فرزند امام حسن عسكرى فرزند...تا على بن ابى طالب مى شمرد، برانگيخت و روز نابودى ستمگران فرا رسيد!
در آن موقع امام زمان ظهور مى كند خداوند دلهاى دوستانش را شاد مى گرداند و عقده هاى دلشان را برطرف مى سازد.
اميرالمؤ منين : يا رسول الله ! بعد از من چند امام خواهد بود؟
پيامبر: پس از تو از امام حسين نُه امام خواهد بود و نهمى قائم آنهاست .


نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391ساعت 19:21 توسط سجاد| |
برچسب ها: غيبت امام زمان (عج ) در بيان پيغمبر صلى الله عليه و آله

سدير صيرفى مى گويد:
من با سه نفر از صحابه محضر امام صادق رسيديم ، ديديم آن بزرگوار بر روى خاك نشسته و مانند فرزند مرده جگر سوخته گريه مى كرد. آثار حزن و اندوه از چهره اش نمايان است و اشك ، كاسه چشمهايش را پر كرده بود و چنين مى فرمود:
سرور من غيبت (دورى ) تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ كرده و آرامشم را از دلم ربوده .
آقاى من غيبت تو مصيبتم را به مصيبتهاى دردناك ابدى پيوسته است . گفتم :
خدا ديدگانت را نگرياند اى فرزند بهترين مخلوق ! براى چه اين چنين گريانى و از ديده اشك مى بارى ؟
چه پيش آمدى رخ داده كه اين گونه اشك مى ريزى ؟
حضرت آه دردناكى كشيد و با تعجب فرمود:
واى بر شما، سحرگاه امروز به كتاب ((جفر)) نگاه مى كردم و آن كتابى است كه علم منايا و بلايا و آنچه تا روز قيامت واقع شده و مى شود در آن نوشته شده ، درباره تولد غائب ما و غيبت و طول عمر او دقت كردم .
و همچنين دقت كردم در گرفتارى مؤ منان آن زمان و شك و ترديدها كه به خاطر طول غيبت او كه در دلهايشان پيدا مى شود و در نتيجه بيشتر آن ها از دين خارج مى شوند و ريسمان اسلام را از گردن برمى دارند.... اينها باعث گريه من شده است .


نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391ساعت 21:6 توسط سجاد| |
برچسب ها: گريه امام صادق (ع ) بر غيبت امام زمان (عج )

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin