مهدویت

يكى از حكمتهاى طولانى شدن غيبت

و لكن با كثرت دعاى ائمّه اطهار (عليهم السلام) مى بينيم باز امر ظهور ايشان و غيبتشان بطول انجاميده ، پس يكى از حكمتهاى آن كه از مجموع اخبار استفاده مى شود آنچيزى است كه در باب تقوا ــ در عنوان پانزدهم ذكر شد ــ و خلاصه آن چنين است كه :

 از اعظم وسائل كامله الهيّه از براى نزول بركات و افاضه فيوضات ، شفاعت و دعاى ائمّه اطهار(عليهم السلام) در قبولى اعمال و آمرزش گناهان است ، كه اگر نباشد بواسطه دعا و شفاعت آنان ، پس اعمال بندگان فى نفسها به ملاحظه كوتاهى و نقصان آنها در شرايط تأثير ــ هرچند درآنها سعى كامل بشود ــ وسيله قرب به درگاه الهى و سلب آثار گناهان براى فيوضات و رحمتهاى الهيه در جنان نمى شود .

و لكن بايد بندگان در مقام اطاعت الهى در واجبات ، و اجتناب از كبائر چنان باشند كه مسامحه و سهل انگارى چنان نشود كه به حدّ استخفاف به امر الهى برسد ، كه به اين سبب از شمول دعاى ائمّه (عليهم السلام)و شفاعتشان در حقّ آنها ، سلب قابليّت شود ، و همين يك نوع اعانت و يارى امام (عليه السلام)است كه مؤمنين به تقواى خود در مورد تأثير شفاعت آنها انجام دهند ، چنانچه در عنوان تقوا ذكر شد .

پس امر فرج و ظهور حضرت حجّت صلوات الله عليه چنين است كه وسيله همه رحمتهاى كامله است نسبت به عامّه انبياء و اولياء و مؤمنين از اولين و آخرين ، و عمده وسيله در انجام اين تعجيل نيست مگر همان دعائى كه ائمّه معصومين (عليهم السلام)مى فرموده اند .

و لكن چونكه عمده سبب وقوع اين غيبت سوء اعمال خود بندگان است كه در فقراتى از توقيع مبارك هم به اين خصوصيت اشاره شده است :

« و لو أنّ أشياعنا ـ وفّقهم الله لطاعته ـ على اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا ، و لتعجّلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا ، فما يحبسنا عنهم إلاّ ما يتّصل بنا ممّـا نكرهه و لا نؤثوه منهم ».

پس سعى و كوشش مؤمنين در توبه و انابه و تضرّع به درگاه الهى ، و طلب نمودن آنها اين فرج را وسيله رفع مانع از آنها مى شود ، و آنها قابل مى شوند كه مشمول آن دعاهاى اولياء معصومين (عليهم السلام)واقع شوند ، و به سرعت معجّلا اثرش براى آنها ظاهر شود ، و اگر در دعا و توبه مسامحه نمايد و اشتغال به غفلت و معصيت داشته باشد مانع مى شود از آنكه اثر آن دعاها به سرعت ظاهر گردد ، و لكن با اين حال مسامحه در ترك دعا و توبه باز آثارى چند از دعاهاى ايشان(عليه السلام) شامل او مى شود .

يك نوع آنكه اگر دعاهاى آنهانبود ، پس سوء اعمال بسا سبب مى شد كه به روزگاران طويه طولانى شود ، و لكن بواسطه آن دعاها تخفيف مى يابد ، مثلا در واقع اگر بايد ده هزار سال يا بيشتر باشد ، پس به نصف آن يا يك سوّم يا كمتر تقليل مى يابد ، و تا مادامى كه دعا وتوبه از خود بندگان عموماً واقع شود پس زمان طول غيبت بسيار كوتاه شود و بسا ده سال و كمتر مى شود .

نوع ديگر آنكه بواسطه آن دعاها تخفيف در شدائد زمان غيبت مى شود كه اگر آن دعاها نباشد در اثر بدى اعمال شدائد دوران غيبت بسيار سخت خواهد شد ، چنانچه در امّتهاى سابقه چنين بوده ، خصوص در بنى اسرائيل كه زمانى در غل و زنجير و به حال غلامى و كنيزى گرفتار فرعونيان بودند .

چنانچه به اين خصوصيت ــ يعنى تخفيف شدائد بوسيله دعاى امام (عليه السلام) ــ در فقراتى از توقيع رفيع اشاره شده است :

« إنّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم ، و لولا ذلك لنزل بكم اللاواء واصطلمكم الأعداء ». و اين توقيع را با ترجمه اش در كيفيّت اوّل بيان كرديم .

و در توقيع ديگر ; ــ بعد از خبر از حال ظهور ظالم منافقى ــ مى فرمايد :

« و لايبلغ بذلك غرضه من الظلم لهم و العدوان ، لأنّنا من وراء حفظهم بالدعاء الّذي لا يحجب عن ملك الأرض و السماء فلتطمئنّ بذلك من أوليائنا القلوب ، و ليثقوا بالكفاية منه و إن راعتهم الخطوب ، و العاقبة لجميل صنع الله سبحانه تكون حميدة لهم ، ما اجتنبوا المنهي عنه من الذنوب ».

و لكن هر گاه در حالى كه عامّه مردم از اجتماع در توبه و دعا غافلند ، پس بعضى از مؤمنين ــ بر حسب وسع حال خود ــ سعى در آن نمايند ، و بر دعاى آنان فوائد مهم ديگرى هم مترتّب مى شود كه در كيفيّت يازدهم ذكر خواهد شد.


نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391ساعت 21:33 توسط سجاد| |
برچسب ها: يكى از حكمتهاى طولانى شدن غيبت

در پرتو غيبت امام مهدى (ع )
مهمترين بحث در اين كتاب - به گمانم - اين است كه خوانندگان اين كتاب به اسباب و موجبات غيبت امام (عليه السلام ) و نيز بر اسباب طبيعى كه موجب امتداد عمر شريف آن حضرت است ، اطلاع پيدا كنند.
اسباب غيبت امام مهدى (ع )
غيبت حضرت صاحب الامر (عليه السلام ) لازم و ضرورتى بوده كه آن حضرت از آن بى نياز نبوده است . و ما برخى از علل و موجبات غيبت را كه آن را حتمى كرده ، مورد بحث قرار مى دهيم .
1 - خوف از حكومت ستم عباسيان
حاكمان عباسى از هنگامى كه به حكومت رسيدند، شديدترين شكنجه ها و آزارها را نسبت به امامان معصوم (عليهم السلام ) روا داشتند و اصولا مكتب اهل بيت (عليهم السلام ) و هر آن كس كه از اين خانواده و پيرو آنان بود، با نهايت قساوت ، مورد هتك و جسارت قرار داده و آنان را به زندانهاى مخوف انداخته و سپس به قتل مى رساندند. شاعران و تاريخ نويسان ، برخى از ستمها و شكنجه هاى آنان را نسبت به سادات شريف علوى ، ثبت نموده اند.
((ابو عطاء)) مى گويد:
يا ليت جور بنى مروان عاد لنا غغغ يا ليت عدل بنى العباس فى النار
((اى كاش ! ظلم و ستم مروانيان بنى اميه برمى گشت و عدالت بنى عباس ، نابود و به آتش مى افتاد)).
((دعبل خزاعى )) مى گويد:
و ليس حى من الاحياء نعلمه غغغ من ذى يمان و من بكر و من مضر...
((ستم بنى عباس بر همه طوايف و قبايل سايه افكنده و هيچ كس از ظلم آنان در امان نمانده است و اگر بنى اميه را (كه خصم بنى هاشم بودند) در ظلمشان (فرضا) معذور بدانم ، بنى عباس را (كه از بنى هاشم اند) در ستمهايشان معذور نمى دانم )).
((يعقوب بن سكيت )) كه يكى از دانشمندان و عالمان لغت است ، در مورد متوكل عباسى ، آن هنگام كه قبر شريف ريحانه رسول خدا را تخريب كرد و زايران قبر آن حضرت را به مجازات مى رساند، مى گويد:
تالله ان كانت امية قد اتت غغغ قتل ابن بنت نبيها مظلوما...
((درست است كه بنى اميه فرزند دختر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مظلومانه به قتل رساندند اما بنى عباس تاءسف خوردند كه چرا در قتل حسين (عليه السلام ) شركت نداشته اند، لذا حقدشان را به صورت از بين بردن قبر و جسد شريف آن حضرت ، نشان دادند)).
((ابو فراس حمدانى )) انواع و اقسام شكنجه هايى را كه بنى عباس نسبت به اهل بيت (عليهم السلام ) اجرا كرده اند، چنين تعريف مى كند:
انى ابيت قليل النوم اءرقنى غغغ قلب تصارع فيه الهم و الهمم ...
((بنى عباس ، دين خدا را مسخ كرده و حق را غصب نموده اند و اولاد على (عليه السلام ) را مورد هتك و تبعيد و شكنجه قرار داده اند و حال آنكه بنى عباس ، هرگز به فضيلت آل على نمى رسند و هرگز در مجد و عظمت ، به مكانت و شخصيت بنى هاشم نمى رسند و هرگز جد آنان يك دهم (10/1) عظمت جد آل رسول را ندارند و اصولا بين اين دو خانواده شباهتى نيست . بنابراين حقا آل على مولا و بزرگند و بنى عباس گرچه ملوك و پادشاهانند اما در واقع خدمه آل على مى باشند)).
سپس ((ابو فراس )) در ادامه هجو بنى عباس ، چنين خطاب مى كند:
هلا كففتم عن الديباج سوطكم غغغ و عن بنات رسول الله شتمكم ...
((چرا اين جسارتها و ناسزاهايتان را از فرزندان رسول خدا قطع نمى كنيد؟
راستى چقدر شما در نيرنگ و خدعه به دين وارد شده ايد و چه خونهاى فراوانى از اولاد رسول به دست شما ريخته شده است و هر چقدر تلاش كنيد، در حقيقت در زشتيها- بيشتر- فرو رفته ايد و نمى توانيد شخصيت اولاد على (عليهم السلام ) را براى خود كسب كنيد. اين هارون شماست كه با موسى بن جعفر (عليهما السلام ) قياس نمى شود و اين ماءمون است كه همانند پدرش در نهايت قساوت و مستغرق در آلودگيها و زشتيهاست و هرگز با على بن موسى الرضا مقايسه نمى شود. و حق آن است كه حتى در ظلم و ستم و زشتيها و خونريزى آل رسول ، از بنى اميه جلو افتاده ايد)).
((ابن رومى )) در شعر خود چنين سروده است :
امامك فانظر اى نهجيك تنهج غغغ طريقان شتى مستقيم و اءعوج ...
((در پيش و روى تو دو راه است ؛ يكى راه راست و مستقيم و ديگرى راه كج و معوج و انسان در اختيار اين دو راه مختار است ؛ راه عداوت و دشمنى با آل رسول را- كه همانا راه كج و كور است - اختيار مى كند يا راه راست را؟ سپس مى گويد: چقدر طولانى شده راه غصب حق آل على و شكنجه و قتل اولاد رسول ، تا كى بايد فرزندان پيامبر خدا كشته شوند؟ و تا كى بايد خون آنان ريخته شود و تا كى شما مردم كه با حكام ستمگر بيعت كرده ايد، دينتان را به اين حاكمان مى فروشيد؟! آيا كسى در بين شما نيست كه حق رسول خدا را رعايت كند و از خداى قهار و جبار بترسد و اين قدر به ظل و ستم ، كمك ننمايد؟))
سپس ادامه مى دهد و مى گويد:
اخبوا بنى العباس من شنآنكم غغغ و شدوا على ما فى الغياب و اشرجوا...
((با بنى عباس و حاكمان ظالم عباسى بستيزيد و از آنان دورى كنيد، بدانيد كه اينان در درياى ستم فرو رفته اند و حكومت و ملك آنان دايمى نيست و موجب غرور و فريب شما نشود، چه بسا كه انتقام گيرنده اى قيام كند و خون به ناحق ريخته شده آل على را از اينان بازستاند؛ زيرا پايان هر شب سياهى روشنايى است )).
گمان من اين است كه اين رومى ، اشاره اى به قيام حضرت مهدى (عليه السلام ) دارد كه خواهد آمد و دولت حقه اش را بر پا خواهد كرد.
اينها نمونه اى از ظلم و ستم عباسيان بود كه بر آل على وارد كردند و اين شاعران ، بخشى از آن را در سروده هاى خود ترسيم و مجسم كرده اند.
نامه خوارزمى به مردم نيشابور
اين نامه اى است كه ((ابوبكر خوارزمى )) به مردم نيشابور فرستاد و اين نامه در اين باب نمونه است . و نقل نموده آنچه را كه بر اهل بيت نبوت و معدن علم و حكمت بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با حفظ امانت و صداقت - از ظلم و شكنجه از طرف بنى اميه و بنى عباس و غير اينان بر آنان وارد شده است . و ما هم عين عبارت او را براى شما نقل مى كنيم ! چون اين نامه مصايب علوى ها را دقيق و با تمام جهات به تصوير در آورده است . او گويد:
((بشنويد- خداوند كوششهاى شما را هدايت كند و كارهاى شما را بر تقوا و پرهيزكارى ، جمع كند- امرى است كه هيچ قدرتمندى بدان صحبت نكرده است كه هيچ سختى و مشقتى آن را تحمل نمى كند مگر آنكه آن را در جاى خود قرار دهد و گرايشى پيدا نمى كند مگر در آن سو رجحان و برترى باشد. و اعتنايى نمى كند كه دين خود را نابود كند اگر دنياى او ضعيف شود و اگر رضاى خود را در اين ديد، ديگر در رضاى خدا فكر نمى كند.
شما و ما- خداوند ما و شما را اصلاح كند- جماعتى هستيم كه خداوند، دنيا را براى ما قبول نفرموده و ما را براى آخرت ذخيره نموده و ما را از جزاى زودرس باز داشته و اجر آخرت را براى ما آماده ساخته است و ما را دو قسم نموده : قسمى شهادت را پذيرا شدند و قسمى زندگانى را كه تواءم با آوارگى است . و زندگان شك مى ورزند نسبت به مردگان كه به مقامات عاليه رسيدند و خوشايندشان نيست آنچه را كه براى او پيش آمده است (كه همانا زندگى تواءم با آوارگى است ).
اميرالمؤ منين و سپهسالار دين ، فرمود: رسيدن رنج و مشقت به شيعيان ما زودتر از ريزش آب به پايين است . و پايه اين گفتار، از شكيبها ناشى مى شود و اهل بيت خود را در طلوع و پيدايش مشكلات و شدايد و امتحانات ، پديد آورده است . پس زندگانى اهل بيت ناخوشايند است و قلبهاى آنان مملو از غصه و مشقت است و روزگار از آنان رو بگردانده و دنيا از آنان دورى جسته است . و اگر ما بخواهيم شيعه ائمه اطهار (عليهم السلام ) در واجبات و مستحبات باشيم و تابع آثار آنان در هر زشتى (كه از آن دورى بجوييم ) و در هر خوبى (كه عمل بدان كنيم ) باشيم ، پس سزاوار است كه در گرفتاريها و مصايب ، تابع اعمال و آثار آنان باشيم )).
 


نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391ساعت 16:54 توسط سجاد| |
برچسب ها: در پرتو غيبت امام مهدى (ع )

منكرين امام مهدى (ع )
گروهى نسبت به وجود مقدس حضرت مهدى (سلام الله عليه ) انكار دارند و شيعيان و مومنين به آن حضرت را هم ملامت كرده اند!! و ما در اينجا برخى از آنان را ذكر مى كنيم .
1 - ابن خلدون
((ابن خلدون )) در مقدمه اش فصلى را عنوان كرده است كه در آن روايات و احاديث فراوانى را كه محدثين از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند و به آنها ايمان آورده اند، ترديد و انكار كرده و خيال كرده كه آن روايات ، بى اساس و بى سند است . و دانشمند گرانمايه و استاد محقق ، ((احمد شاكر)) در جواب و رد ابن خلدون ، اقدام نموده و چنين گفته است :
((اما ابن خلدون وارد چيزى شده است كه دانش آن را نداشته و وارد امر پرزحمتى شده كه مرد اين ميدان نبوده است . ابن خلدون به امور سياسى و دولت مشغول بوده و در خدمت پادشاهان و امرا بوده است و لذا توهم كرده كه موضوع حضرت مهدى (عليه السلام ) يك عقيده شيعى است يا آنكه خودش را در اين موضوع به وهم و خيال انداخته است و بر آن اساس در مقدمه مشهورش فصل طولانى را باز كرده و عنوان آن را (فصلى در امر فاطمى و آنچه مردم در مورد او...))) گذاشته است .
استاد احمد شاكر، در نقد و رد وهم ابن خلدون گفته است كه انكار او نسبت به حضرت امام منتظر (عليه السلام ) انكار يكى از ضروريات دين و مسلميات سنت است ؛ زيرا رواياتى كه در شاءن حضرت مهدى (عليه السلام ) از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است به حد تواتر مى باشد و به هيچ وجه جاى ترديد و انكار نيست .
2 - محمد امين بغدادى
((محمد امين بغدادى )) مشهور به ((سويدى ))، وجود حضرت امام منتظر (عليه السلام ) را انكار كرده ! ولى گفته است كه در آينده ولادت خواهد يافت . او مى گويد: ((شيعيان گمان كرده اند كه او در سرداب سر من راءى در سال 262 هجرى غايب شده و او صاحب شمشير و قائم قبل از قيام ساعت است و او قبل از ظهور، دو غيبت دارد، يكى از آنها از ديگرى طولانى تر است )).
من مى گويم از امورى كه باطل مى كند اين را كه مهدى ((محمد)) همان منتظر قبل از قيام ساعت است ، اصولى است كه شيعيان آن را براى امامت تاءسيس كرده اند. اصولى كه در كتابهايشان مى باشد عبارتند از:
1 - نصب امام بر خدا واجب است .
2 - بر خدا جايز نيست كه زمان را از امام خالى بگذارد.
3- امامت به دوازده نفر منحصر است .
4 - عصمت همه اينان را واجب مى دانند.
بنابراين ، پس خداوند آنچه را كه واجب بوده ، ترك كرده است به اينكه امام مهدى را بعد از وفات امام حسن عسگرى به عنوان امام نصب نكرده ، بلكه امامت مهدى را به آخر الزمان انداخته است .
اگر شيعيان بگويند كه مهدى همين الآن امام است ، جواب مى گويم امام غايب چه فايده اى دارد؛ چون بر رفع ستم توانا نيست با اينكه امامان قبل از او با توجه اينكه به زمان پيغمبر نزديك بودند، ظاهر بودند و حال آنكه اين زمان كه از زمان پيغمبر دورتر و ستم زيادتر است ، نياز بيشترى به امام دارد. و آنچه مورد اتفاق علماست اين است كه مهدى قائم در آخر الزمان است و زمين را از عدل پر مى كند.

انكار سويدى هيچ گونه اصل و اساسى ندارد و اعتقاد شيعه به امام زمان (عليه السلام ) هيچ گونه تضادى با ساير عقايد و التزامات شيعه ندارد، آنطور كه سويدى توهم كرده است ؛ زيرا نصب امام بر خدا عقلا از باب لطف واجب است و شيعه به آن معتقد مى باشد و امام مهدى ، يكى از دوازده امام است كه خليفه پيغمبر اسلام مى باشند و از چشمها و ديده ها براساس حكمتى كه در بحثهاى سابق ، بحث آن را با تفصيل توضيح داديم - پنهان شده است و حتما ظهور خواهد كرد و حق و عدل و آرامش و رفاه بين مردم را برقرار خواهد كرد.
3 - احمد كسروى
((احمد كسروى )) به شيعه ستم كرده و به آنان دروغ و افترا بسته و در مورد امام زمان (عليه السلام ) گفته است :
((زمانى كه امام حسن عسگرى فوت كرد يعنى در سال 260 هجرى ، مصيبت بزرگى پيدا شد؛ زيرا امام حسن ، اولادى نداشت و رافضى ها سرگردان شدند و تفرقه بين آنان پيدا شد؛ گروهى گفتند كه امامت ، كارش تمام و قطع شده و گروهى از آنان پيرو جعفر برادر امام حسن عسگرى شدند و عثمان بن سعيد كه از افراد مورد اطمينان امام حسن بود، ادعاى عجيبى كرد و گفت امام حسن داراى فرزند است و پنج ساله مى باشد و در سرداب پنهان شده و براى هيچ كس ظاهر نمى شود و او امام بعد از پدرش مى باشد)).
جهت گيريهاى احمد كسروى و مزدوريت او براى انگليس ، مشهور و معروف است . و گفته او: ((ادعاى عثمان بن سعيد از نواب امام حسن (عليه السلام ) به اينكه آن حضرت داراى فرزند است و براى احدى ظاهر نمى شود و امام منتظر است و مهدويت به او مستند مى شود، از هر قول و بيان بى اساس و بى پايه اى سست تر و ضعيف تر است ؛ زيرا اين گفته به طور كلى افتراى محض است و ما در مباحث گذشته به صورت گسترده از روايات و اخبارى كه از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و از ائمه اطهار (عليهم السلام ) نقل شده ذكر كرديم و همه آن روايات و احاديث ، جهان اسلام را به ظهور امام مهدى (عليه السلام ) بشارت مى دادند و اينكه آن حضرت دين را احيا و حاكم مى نمايد)).
4 - احمد امين
((احمد امين )) همانند كسروى مجوسى ، نسبت به ائمه هدى كه خداوند آنان را از هر رجس و آلودگى پاك گردانيده ، حقد و كينه و عداوت داشته است و بدون آنكه به منابع و مصادر شيعه مراجعه اى داشته باشد، مطالب دروغ و بى اساس را به آنان نسبت داده و خودش هم به اين مطلب اعتراف دارد. او در اثر بغض و دشمنى كه با شيعيان دارد، هر دروغ و افترايى را به آنان روا مى دارد؛ شيعيانى كه بخش ‍ عظيمى از امت اسلام را تشكيل مى دهند و در دنيا به طالب حق و عدالت و خصم طغيان و ستم ، معروف مى باشند.
((دكتر عبدالرحمن بدوى )) مى گويد: ((شيعه بزرگترين فضل و امتياز را دارد؛ زيرا اسلام را با نشاط و طراوت و شادانى نگهداشته و نفوس مضطرب و نگران را با معنويات ، ثبات و طماءنينه بخشيده است و گر نه تحجر و قالبهاى خشك و جامد، حاكم مى گشت )).
در هر حال ((احمد امين )) جزوه اى نوشته كه در آن امام مهدى را انكار كرده است و ايمان شيعه به آن حضرت را عيب دانسته و هيچ گونه اهميتى به آنچه صحاح سنت روايت كرده اند، نداده است ، جوامع حديثى ، اخبار متواتر و گسترده اى از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در شاءن حضرت مهدى (عليه السلام ) روايت كرده اند. و دانشمند معظم ((حجة الاسلام و المسلمين استاد شيخ محمد امين زين الدين و استاد شيخ محمد على زهيرى ))، احمد امين را رد نوشته اند و با استدلال و برهان ، انكار بى اساس امين را جواب گفته اند. و شخصيت جليل القدر امام شيخ ((محمد حسين كاشف الغطا))، در تقريظى كه بر كتاب استاد زهيرى دارد، چنين گفته است :
((قضيه حضرت امام منتظر غايب - ارواحنا فداه - عقيده ريشه دار و اساسى و پايه اى است كه بر اصول و قواعد محكم بنا شده است و فاصله گرفتن از آن ممكن نيست و يكى از مسلميات و امر مفروغ منه محسوب مى شود.))
5 - شكرى افندى
((شكرى افندى بغدادى )) قصيده اى گفته كه در آن نسبت به امام مهدى (عليه السلام ) اظهار شك و انكار كرده است !! و مى گويد:
اءيا علماء العصر يا من لهم خبر غغغ بكل دقيق حار من دونه الفكر...
علما و دانشمندان نجف اشرف اقدام نموده و او را رد كرده اند. محدث نورى - رضوان الله تعالى عليه - در رد او كتابى به نام ((كشف الاءستار عن الحجة الغائب عن الابصار)) تاءليف كرد. و در آن كتاب ، تصريحات چهل نفر از اكابر علماى اهل سنت ، در مورد ولادت و وجود حضرت امام مهدى (عليه السلام ) را ذكر كرده است ، همچنانكه امام كاشف الغطا، قصيده محكم و متقنى را در رد افندى سرود و اول آن قصيده چنين است :
بنفسى بعيد الدار قربه الفكر غغغ و ادناه من عشاقه الشوق و الذكر
اين قصيده مستقلا و به ضميمه كتاب ((الزام الناصب )) به چاپ رسيده است .


نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391ساعت 16:19 توسط سجاد| |
برچسب ها: منكرين امام مهدى (ع )

بشارت دهندگان ظهور امام زمان (ع )
روايات فراوانى از پيغمبر اسلام و امامان معصوم (عليهم السلام ) نقل شده است كه به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) بشارت داده اند به اينكه آن حضرت مى آيد و كجيها را راست مى كند و بشريت را از شر ستمكاران ، رهايى مى بخشد و امن و آسايش را در زمين و محبت و صميميت را بين مردم برقرار مى كند و ترس و هراس را از آنان دور مى نمايد و بشارت دهندگان ، به قرار ذيل مى باشند:
1 - رسول اكرم (ص )
روايات بسيارى از پيغمبر اسلام نقل شده است كه به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) بشارت داده است :
الف - حذيفه از حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده است كه فرمود: ((اگر از دنيا فقط يك روز مانده باشد، خداوند متعال در همان روز، مردى از فرزندان مرا كه نام و خلق او همانند من مى باشد و كنيه اش ابو عبدالله است ، مبعوث مى كند و مردم بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند و خداوند، دين را به وسيله او زنده مى كند و به او فتوحات مى دهد و روى زمين همگان گوينده لا اله الا الله مى شوند.
((سلمان )) پرسيد اى رسول خدا! از كدامين فرزندانت مى باشد؟
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((اين پسرم )) و با دستش به حسين (عليه السلام ) زد.
و معناى اين حديث اين است كه ظهور و خروج حضرت امام مهدى (عليه السلام ) از مسلميات و از امور حتمى است كه بايد در عرصه زندگى ، تحقق يابد، گر چه از دنيا يك روز باقى مانده باشد.
ب - ((عبدالله بن عمر)) از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت مى كند كه فرمود: ((در آخر الزمان مردى از فرزندان من كه همنام من است ظهور مى كند و زمين را همچنانكه از ظلم پر شده است ، مملو از قسط و عدل مى نمايد)).
اين حديث ، بيانگر اين مطلب است كه حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) حق و عدل را بين مردم گسترش مى دهد و ظلم و ستم را در زمين نابود مى كند.
ج - اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده است كه فرمود: ((مهدى از فرزندان من است و داراى غيبتى است كه خيلى از امتها سرگردان و گمراه خواهند شد و بالاءخره ذخاير پيامبران توسط حضرت بقية الله ، علنى مى شود و عدل و قسط را برقرار خواهد كرد همانطورى كه از ظلم و ستم پر شده باشد )).
اين حديث ، دلالت دارد كه حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) داراى غيبتى است كه گروهى از مردم ، منكر آن مى شوند و گروه ديگرى به آن ايمان پيدا مى كنند و وقتى كه ظهور كند، ذخاير پيامبران و اوصيا را با خود همراه دارد و عدل و حق را اقامه مى نمايد.
د- ((جابربن عبدالله انصارى )) از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده است كه فرمود: ((مهدى از فرزندان من و همنام و هم كنيه من است و داراى غيبتى است كه امتهايى سرگردان و گمراه مى شوند و بالاءخره همانند ماه تابان ، مى درخشند و زمين را پر از عدل و قسط مى كند همچنانكه از ظلم و جور پر شده است .))
ه - ((سعيد بن جبير)) از ((ابن عباس )) از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده است كه فرمود: ((حقيقتا على وصى من است و حضرت قائم منتظر مهدى (عليه السلام ) از فرزندان اوست كه زمين را از عدل و قسط پر مى كند همانطورى كه از ظلم و جور پر شده باشد. سوگند به پروردگارى كه مرا به حقيقت بشارت دهنده و انذاركننده مبعوث كرده است ، آن مردمى كه در زمان غيبت آن حضرت ، بر امامت او ثابت قدم مى مانند، از كبريت احمر، عزيزتر مى باشند)).
((جابر)) از آن حضرت پرسيد: اى رسول خدا! براى قائم از فرزندان تو غيبت است ؟
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((بلى ، به پروردگارم سوگند! تا آنكه مومنين را خالص و كافرين را نابود فرمايد)).
سپس فرمود: ((اى جابر! اين امر از امور الهى است و سرى از اسرار خداست ، پس مبادا شك نمايى ؛ زيرا شك در امر خدا كفر است )).
اين حديث شريف هم بيانگر اين است كه ايمان آورندگان به حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) در زمان غيبت ، كم مى باشند و همانند كبريت احمر، عزيز الوجودند و غيبت آن حضرت براى آزمايش بندگان خداست . و از امورى است كه مردم در آن راه ندارند و به دست خدا و از اسرار خدايى است و چنانچه ترديد و شكى در آن پيدا شود، بهره اى از اسلام نبرده است .
و- پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((دنيا نمى رود مگر اينكه مردى از اهل بيت من كه نام او همانند نام من است ، بر همه اقتدار و ملك پيدا كند)).
قائم آل محمد در زمين اقامه عدل مى نمايد و اهداف انبياء و پيامبران را تحقق مى بخشد و رايت و پرچم توحيد را به اهتزاز در مى آورد و شرك و الحاد را سركوب خواهد كرد.
ز- ((حذيفة بن يمان )) از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده است كه حضرت فرمود: ((... اى حذيفه ! اگر از دنيا فقط يك روز باقى مانده باشد، خداوند متعال آن روز را طولانى خواهد كرد تا مردى از اهل بيت من زمام امور را به دست بگيرد و اسلام را برقرار نمايد و خداوند وعده اش را تخلف نمى كند و بر آن تواناست )).
ح - ((ابو سعيد خدرى )) از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت مى كند كه حضرت فرمود: ((در آخر الزمان بر امت من از طرف شاهشان ، بلايى سخت روا خواهد شد كه مانند آن شنيده نشده است تا جايى كه دنيا بر آنان تنگ خواهد آمد و دنيا پر از ظلم و جور خواهد شد و مردم متدين پناهگاهى ندارند، در اين هنگام است كه خداى متعال مردى از عترتم را مى فرستد و زمين را از قسط و عدل پر مى كند، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد... زمين آباد و باران رحمت نازل خواهد شد و زنده ها چند سالى كه زندگى كنند آرزو مى كنند كه اى كاش ! مرده ها هم اين آبادانى را مى ديدند)).
ط- ((على هلالى )) از پدرش نقل مى كند كه بر پيغمبر اسلام وارد شدم و فاطمه (عليها السلام ) را بالاى سر آن حضرت - كه در بستر مرگ بود- ديدم كه نشسته است و بلند گريه مى كند. حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) رو به فاطمه كرد و فرمود: ((حبيبه من فاطمه ! چرا گريه مى كنى ؟))
در جواب گفت : ((به خاطر مشكلات بعد از تو)).
فرمود: ((حبيبه من ! خداوند متعال پدرت را بر اهل زمين مبعوث كرد، سپس شوهرت را اختيار نمود و به من وحى كرد كه تو را به ازدواج او در آورم و خداوند متعال به ما اهل بيت ، هفت خصلت عنايت كرده كه به احدى قبل و بعد از ما نداده و نمى دهد؛ من خاتم پيامبرانم و اشرف آنانم و محبوبترين خلق خدا پيش اويم و من پدر تو هستم . و وصى من بهترين اوصياست و محبوبترين آنان است و او شوهر تو است و از ماست كسى كه داراى دو بال سبز است و با فرشتگان در بهشت پرواز مى كند و او پسر عموى پدر تو و برادر شوهر تو است . و دو سبط اين امت از ماست و آنان پسران تو حسن و حسين مى باشند و آنان سيد جوانان اهل بهشتند و پدر آنان - سوگند به كسى كه مرا به حق مبعوث كرده - خير است و از ماست .
اى فاطمه ! سوگند به كسى كه مرا به حق مبعوث كرده ! مهدى اين امت از ماست . هنگامى كه هرج و مرج و فتنه ها دنيا را بگيرد و راهها ناامن شود و بزرگ به كوچك رحم نكند و كوچك به بزرگ احترام نگذارد، در چنين وقتى ، خداوند متعال كسى را مى فرستد كه سنگرهاى ضلالت و غفلت را فتح مى كند و دين را برقرار مى نمايد. همچنانكه من در ابتدا چنين كردم و دنيا را از عدل و حق پر مى كند. همچنانكه از ظلم و ستم پر شده باشد)).
ى - حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى گويد: ((به پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفتم يا رسول الله ! آيا آل محمد از ماست يا از غير ما؟ فرمود: البته كه از ماست ، دين به ما ختم مى شود، همچنانكه با ما شروع شد و مردم از فتنه به وسيله ما نجات پيدا مى كنند، همچنانكه به وسيله ما از شرك نجات يافتند و به وسيله ما به هم الفت پيدا مى كنند و برادريشان محكم مى شود)).
از اين حديث ، فهميده مى شود همچنانكه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) جامعه بشرى را از وادى ضلالت و شرك نجات داد و به صراط مستقيم هدايت كرد، همچنين آخرين وصى او حضرت بقية الله الاعظم (عليه السلام ) هم بشريت را از فتنه ها دور كرده و عدل و حق را بين آنان برقرار مى نمايد.
ك - ((جبر بن نوف )) مى گويد به ((ابو سعيد خدرى )) گفتم : سوگند به خدا كه هر سال ما بدتر از سال پيش ماست و هر امير و رهبرى كه مى آيد، از قبلى بدتر است . ابو سعيد گفت : من هم همان را از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود:
((مرتب بر شما فتنه ها و ستمها وارد مى شود تا جايى كه كسى جراءت نكند بگويد: خدا. سپس خداوند متعال مردى را از من و از عترت من مبعوث مى كند و زمين را پر از عدل و داد مى كند، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. و زمين گنجهاى خود را براى او بيرون مى ريزد و امور اقتصادى و رفاهى مردم به اوج خود ميرسد و اسلام استقرار پيدا مى كند)).
ل - ((ابو سعيد خدرى )) از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل مى كند كه آن حضرت روى منبر فرمود: ((به درستى كه مهدى از عترت من و از اهل بيت من است كه در آخر الزمان ظهور مى كند، آسمان بارانش را براى او مى فرستد و زمين ، حاصل خويش را براى او ظاهر مى كند، پس زمين را پر از عدل و داد كند، همچنانكه ستمكاران پر از ظلم و جور كرده بودند)).
اينها نمونه اى بود از روايات شريف نبوى كه همه فرق اسلامى و محدثين ، آنها را در مدونات و كتابهاشان ثبت و نقل كرده اند. و اينها صريحا دلالت مى كنند كه خروج حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) از مسايل حتمى و مسلم است . اينها به جهان اسلام بشارت مى دهند كه حضرت مهدى (عليه السلام ) خواهد آمد و امنيت و حق و عدل را برقرار خواهد كرد به طورى كه همه انسانها مانند او را در هيچ دوره اى نديده باشند.
2 - حضرت اميرالمؤ منين (ع )
روايات بسيارى از سيد عترت رسول الله ، حضرت على (عليه السلام ) در مورد ظهور حضرت امام منتظر (عليه السلام ) نقل شده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف - ((ابو وائل )) حضرت على (عليه السلام ) نگاهش به حسين (عليه السلام ) افتاد و فرمود: ((اين پسرم آقاست ، همچنانكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را ((سيد و آقا ناميد)) و در آينده از نسل او مردى به نام پيغمبرتان در وقت غفلت مردم و نابودى حق و ظهور ستمكارى ، ظهور مى كند و ساكنين آسمانها به ظهور او شاد مى شوند و او مردى است كه پيشانيش درخشنده و بينى اش كشيده است )).
اين حديث شريف به امور ذيل دلالت مى كند:
1- آن حضرت از نسل ابا عبدالله سيد الشهدا حسين بن على (عليهما السلام ) است .
2 - ظهور آن حضرت ، ناگهانى است به طورى كه مردم توقع آن را ندارند.
3 - حقكشى و ستم پرورى از نشانه هاى ظهور آن حضرت است .
4 - نشانه هايى از قيافه آسمانى و شمايل آن حضرت را ذكر كرده است .
5 - هنگامى كه ظهور كرد، حق و عدل را به معناى واقعى كلمه بسط و گسترش خواهد داد.
ب - حضرت على (عليه السلام ) در برخى از خطبه هايش فرمود: ((مردى از اهل بيتم خليفه من است كه به امر خدا حكم مى كند و احكام خدا را تحكيم مى بخشد در زمانى كه فتنه ها و بلاها، جوامع بشرى را احاطه كرده باشد و اميدها قطع شده و رشوه ها رواج پيدا كرده است .))
ج - ((اصبغ بن نباته )) از حضرت على (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: ((در آخر الزمان ، مهدى از ماست و در هيچيك از امتها، مهدى كه انتظارش را بكشيد وجود ندارد)).
د- امام حسين (عليه السلام ) از پدر بزرگوارش حضرت على (عليه السلام ) نقل مى كند كه به او فرمود: ((نهمين فرزند تو اى حسين ! قائم به حق و ظاهر كننده دين و نشر دهنده عدل است )). سپس امام حسين (عليه السلام ) توضيح بيشترى مى خواهد و حضرت در جواب مى فرمايد: ((آرى ، سوگند به خدايى كه حضرت محمد را مبعوث كرده و او را بر همگان برگزيده است ، چنين است ولكن او داراى غيبتى است كه سرگردانى و تحير دارد و فقط مخلصين و كسانى كه داراى يقين مى باشند و خداوند متعال از آنان پيمان ولايت ما را گرفته است و در دلهاى آنان ، ايمان را ثابت و آنان را مورد تاءييد و عنايت خود قرار داده ، بر آن قائم ، ثابت و معتقد باقى مى مانند )).
ه - حضرت امام على (عليه السلام ) فرمود: ((خداوند به زودى قومى را مى آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند و كسى كه بين آنان غريب است صاحب ملك مى شود، همانا آن مهدى است كه صورتش ...)).
اين ها نمونه اى از احاديث على (عليه السلام ) بود كه به ظهور مصلح جهانى حضرت بقية الله الاعظم بشارت مى دهند و اينكه اسلام را زنده مى كند و نشانه هاى دين را در بين مردم تثبيت مى نمايد.
3 - حضرت امام حسن مجتبى (ع )
از حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام ) روايات بسيارى در مورد حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) نقل شده است كه از جمله آنها حديثى است كه هنگام صلح با طاغوت زمان معاويه ، عده اى از دوستان آن حضرت ، او را سرزنش كردند، حضرت به آنان فرمود: ((واى بر شما! آيا نمى دانيد كه من امامتان هستم و اطاعت من بر شما واجب است و طبق بيان صريح پيغمبر اسلام ، يكى از دو سيد جوانان اهل بهشتم ؟)).
گفتند: آرى ، چنين است .
فرمود: ((آيا نمى دانيد وقتى كه حضرت خضر، كشتى را سوراخ كرد و ديوار بپا نمود و آن پسر را كشت ، جناب موسى بن عمران از اينكه حكمت آنها را نمى دانست ناراحت شد و حال آنكه اين كارها پيش ‍ خدا درست و حكيمانه بود؟ آيا نمى دانيد كه همه ما بيعت طاغوت زمان به گردن ما هست مگر حضرت قائم (عليه السلام ) كه روح الله نمازش را به او اقتدا خواهد كرد. خداوند متعال ، ولادت او را مخفى كرد و شخص او را غايب قرار داد و گر نه او هم بيعت طاغوتى را به گردن خواهد گرفت . آن قائم ، نهمين فرزند برادرم حسين ؛ پسر سيدة النساء مى باشد، خداوند متعال عمر و غيبت او را طولانى مى كند سپس به قدرتش او را به صورت جوانى كه كمتر از چهل سال مى نماياند، ظاهر مى فرمايد و او بر همه چيز تواناست )).
از اين حديث شريف ، اين مطالب استفاده مى شود:
الف - صلح امام حسن (عليه السلام ) با طاغوت زمان معاويه ، به حق ، يك ضرورت بود كه چاره اى جز آن نبود؛ زيرا اگر جنگى شروع مى شد، پيروزى با معاويه بود براى آنكه نيروهاى اردوى امام (عليه السلام ) در اثر جنگهاى گذشته و پيدا شدن خط فكرى خوارج و خستگى و جو راحت طلبى و حتى نفوذ عناصر نفاق و دنيا طلب ، هرگز نمى توانستند به صورت جدى جنگ كنند و سپاه رزمنده معاويه را شكست دهند و حتى آماده بودند كه امام (عليه السلام ) را به زور، اسير كرده در مقابل درهم و دينار معاويه ، تحويل معاويه دهند، بنابراين ، راهى جز صلح نبود و حضرت امام حسن (عليه السلام ) هم همان را انتخاب كرد. و اگر چنين نمى كرد، مغلوب معاويه مى شد و او سرسختانه اعلان كفر و بى دينى مى نمود، همچنانكه پسرش يزيد چنين كرد.
ب - حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) بيعت هيچ ستمگرى را به گردن نگرفته ، بلكه خداوند متعال ، آن حضرت را به دور از حاكمان ستم ، حفظ و صيانت كرده است .
ج - حضرت مهدى (سلام الله عليه ) وقتى ظهور كند، حضرت عيسى مسيح مى آيد و با آن حضرت نماز جماعت مى خواند.
د- خداوند متعال ، ولادت حضرت مهدى (عليه السلام ) را از ديد حاكمان ستمكار عباسى پنهان نگهداشته تا آنكه به آن حضرت دسترسى پيدانكنند و بحث آن به طور تفصيل گذشت .
ه - خداوند متعال به ولى خود، عمر طولانى عنايت مى كند، سپس او را به صورت يك جوان ، ظاهر مى نمايد تا آنكه حق و عدل را در زمين برقرار نمايد.
4 - حضرت امام حسين (ع )
روايات زيادى از حضرت سيد الشهدا (عليه السلام ) راجع به ظهور امام منتظر (عليه السلام ) نقل شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف - امام حسين (عليه السلام ) فرمود: ((نهمين فرزند من سنتى از حضرت يوسف و سنتى از حضرت موسى (عليهما السلام ) دارد و او قائم ما اهل بيت پيغمبر است كه خداوند، يكشبه كار او را به اصلاح در مى آورد)).

از اين جهت كه ولادت او به جهت خوف از حاكمان ستمكار، مخفى بوده است ، شبيه حضرت موسى (عليه السلام ) است كه ولادت او به خاطر فرعون زمانش ، پنهان نگهداشته شده است . و از اين جهت بين او و مردم ، حجاب است و آن حضرت از ديد مردم پنهان مى باشد، شبيه حضرت يوسف (عليه السلام ) است كه مدتها در زندان و به دور از ديد مردم قرار گرفته بود.
ب - حضرت امام حسين (عليه السلام ) فرمود: ((قائم اين امت ، نهمين فرزند من است و او صاحب غيبت است )).
ج - حضرت امام حسين (عليه السلام ) فرمود: ((دوازده امير از ماست كه اول آنان حضرت اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام ) و آخرين آنان ، نهمين فرزند من است كه به حق ، قيام مى كند گرچه مشركان ، خوششان نيايد. البته او داراى غيبتى است كه گروهى درباره آن حضرت به شك مى افتند و گروهى ديگر بر او ثابت قدم مى مانند و مورد اذيت قرار مى گيرند و به آنان گفته مى شود: اين وعده شما چه موقع است اگر راست مى گوييد؟ و البته صابرين و دوستداران آن حضرت ، بر اين اذيت و تكذيب ، تحمل مى كنند و اجر و پاداش آنان مانند اجر مجاهدينى است كه در ركاب حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شمشير زده باشند

)).
از اين حديث معلوم مى شود كه مردم به وسيله غيبت حضرت امام منتظر (عليه السلام ) امتحان و آزمايش مى شوند. كسانى كه خداوند متعال بر آنان عنايت كرده و ايمان را در قلبشان رسوخ داده است ، بر آن حضرت باقى مى مانند و اينان همانند مجاهدين صدر اسلام اند كه در ركاب آن حضرت ، جهاد كرده باشند.
د- امام حسين (عليه السلام ) فرمود: ((صاحب اين امر يعنى مهدى ، داراى دو غيبت است ؛ يكى از آنها به حدى طول مى كشد كه بعضى از مردم مى گويند آن حضرت فوت كرده است . و بعضى مى روند كه جاى او را پيدا كنند اما پيدا نمى كنند و فقط خداى حكيم است كه بر او ولايت و از او اطلاع دارد)).

5 - حضرت امام زين العابدين (ع )
روايات زيادى از امام المتقين حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) در بشارت به ظهور حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) نقل شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف - حضرت على بن حسين امام سجاد (عليهما السلام ) وقتى آيه شريفه ((ليستخلفنهم فى الارض )) را قرائت كرد، فرمود: ((سوگند به خدا آنان دوستداران ما اهل بيت مى باشند و اين استخلاف به وسيله مردى از ما انجام مى گيرد و او مهدى اين امت است . پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اگر از دنيا فقط يك روز مانده باشد، خداوند متعال همان يك روز را طولانى خواهد كرد تا مردى از عترت من كه همنام من است ، بيايد و زمين را از عدل و قسط، پر كند، همچنانكه از ظلم و ستم پر شده باشد )).
ب - حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود: ((آيه شريفه : وعد الله الذين آمنوا منكم در مورد امام قائم حضرت مهدى (عليه السلام ) نازل شده است )).
ج - حضرت امام زين العابدين وقتى كه (به ظاهر) اسير بود، در ضمن خطبه اى فرمود: ((از ماست رسول خدا و وصى او و سيد الشهدا و جعفر طيار در بهشت و دو سبط اين امت و مهدى كه دجال را به قتل مى رساند )).
د- حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود: ((قائم ما سنتى از هفت پيغمبر مى باشد؛ سنتى از پدرمان آدم (عليه السلام )، سنتى از نوح (عليه السلام )، سنتى از ابراهيم (عليه السلام )، سنتى از موسى (عليه السلام )، سنتى از عيسى (عليه السلام )، سنتى از ايوب (عليه السلام ) و سنتى از حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، اما سنت او از آدم و نوح ، عمر طولانى است . و اما از ابراهيم ، مخفى بودن ولادت و كناره گيرى از مردم است . و اما از موسى (عليه السلام ) خوف و غيبت است . و اما از عيسى ، اختلافى است كه مردم درباره اش پيدا كردند. و اما از ايوب ، فرج بعد از مبتلا و گرفتارى است . و اما از حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه خروج او با شمشير است )).
6 - حضرت امام محمد باقر (ع )
از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام ) رواياتى در رابطه با حضرت مهدى (عليه السلام ) و مسلم بودن ظهور او نقل شده است ، از قبيل : ابو بصير روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: ((در صاحب اين امر، سنتى از موسى و سنتى از عيسى و سنتى از يوسف و سنتى از حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، اما سنت او از موسى ، خوف است . و از يوسف ، زندان و غيبت است . و از حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست به شمشير زدن است . او مرتبا دشمنان خدا را به قتل خواهد رساند تا مورد رضايت خدا واقع شود)).
ابو بصير گويد: چگونه مى داند كه خداوند متعال راضى شده است ؟
فرمود: ((در قلب آن حضرت ، القاى رحمت و راءفت مى كند)).
حضرت امام محمد باقر (عليه السلام ) اسامى دوازده امام و خليفه رسول الله را كه پيغمبر اسلام آنان را معرفى و منصوب كرده ، ذكر نموده است و فرموده آخرين و دوازدهمين آنان كسى است كه عيسى بن مريم نمازش را به او اقتدا مى كند.
7 - حضرت امام جعفر صادق (ع )
از حضرت امام جعفر الصادق (عليه السلام ) روايات زيادى درباره حضرت امام منتظر (عليه السلام ) و ظهور حتمى آن حضرت نقل شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
الف - ((سيد جليل اسماعيل بن محمد حميرى )) شاعر برجسته اهل بيت (عليهم السلام ) مى گويد: من مدتى غلو داشتم و به غيبت محمد بن حنفيه معتقد بودم تا اينكه خداوند متعال بر من منت گذاشت و به وسيله حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) از آتش نجات داد به راه راست هدايت كرد و وقتى كه با برهان و وجدان و دلايل محكم برايم ثابت شد كه حضرت صادق (عليه السلام ) حجت خدا بر من و بر تمام اهل زمانش است و اوست كه طاعتش واجب و لازم است ، آنگاه از آن حضرت پرسيدم از پدران بزرگوار شما رواياتى درباره غيبت و صحت آن روايت شده است ، اين غيبت بر چه كسى واقع مى شود؟
جواب فرمود: ((اين غيبت ، بر ششمين فرزندم كه دوازدهمين امام از امامان هدايت بعد از پيغمبر اسلام (عليهم السلام ) است ، واقع مى شود. اين امامان ، اولشان اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) و آخرشان ((مهدى )) است كه به حق قيام مى كند و بقية الله و صاحب الزمان است . سوگند به خدا! اگر چه غيبتش طول بكشد اما بالاءخره ظهور مى كند و زمين را پر از عدل و قسط مى كند، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد)).
((سيد حميرى )) مى گويد: وقتى كه اين مطلب را از مولايم حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) شنيدم ، به خدا توبه كردم و از گذشته ام پشيمان شدم و قصيده اى گفتم كه اولش اين است :
فلما راءيت الناس فى الدين قد غووا غغغ تجعفرت باسم الله فيمن تجعفروا
ب - حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرمود: ((صاحب ما يعنى امام مهدى (عليه السلام ) ظهور مى كند و او از صلب اين شخص است . و با دستش به موسى بن جعفر اشاره كرد. و زمين را از عدل پر مى كند، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد و دنيا به وسيله او اصلاح مى شود)).
ج - حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرمود: ((خلف صالح از فرزندان من است و او مهدى است كه نامش محمد و كنيه اش ابوالقاسم مى باشد.
در آخر الزمان خروج مى كند و مادرش نرجس است . و بالاى سر آن حضرت ، ابرى قرار دارد كه نمى گذارد حرارت خورشيد او را اذيت كند و آن ابر با آن حضرت در حركت است و بلند فرياد مى كشد: اين مهدى است ، پس از او پيروى كنيد)).
روّات ، از امام صادق (عليه السلام ) مانند احاديث فوق را بسيار نقل كرده اند كه همه آنها حتمى بودن ظهور امام منتظر (عليه السلام ) را اعلان مى كنند، كسى كه اقامه حق و ازهاق باطل مى نمايد.
8 - حضرت امام موسى كاظم (ع )
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) هم مانند ساير امامان (عليهم السلام ) بر امامت حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) تصريح كرده است . ((يونس بن عبدالرحمن )) مى گويد خدمت حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) رسيدم و از حضرتش پرسيدم آيا شما قائم هستيد؟
فرمود: ((من قائم به حق هستم ولكن آن قائم به حقى كه زمين را از دشمنان خدا پاك و از عدل پر مى كند، همچنانكه از جور پر شده است . آن پنجمين فرزند من است كه داراى غيبت طولانى است ، به طورى كه اقوامى به ترديد مى افتند و اقوام ديگرى بر آن حضرت ثابت مى مانند. و خوشا به حال شيعيان ما كه به ريسمان ولايت ما در زمان غيبت قائم ما تمسك مى جويند. و بر ولايت ما ثابت و از دشمنان ما برائت مى جويند، اينان از ما هستند و ما از آنان مى باشيم ، اينان به امامت ما راضى و ما هم به تشيع آنان خوشحاليم ، پس خوشا به حال آنان ، باز هم خوشا به حال آنان ، سوگند به خدا! اينان در قيامت در مرتبه ما هستند)).
از اين حديث استفاده مى شود كه حضرت مهدى (عليه السلام ) زمين را از دشمنان خدا تطهير كرده و ستمكاران را در هم مى كوبد.
9 - حضرت على بن موسى الرضا (ع )
حضرت امام رضا (عليه السلام ) هم به مسلمين بشارت داده كه حضرت بقية الله فى الارضين ظهور خواهد كرد، از باب نمونه :
الف - شاعر اهل بيت ، ((دعبل خزاعى )) خدمت امام رضا (عليه السلام ) رسيد و قصيده خود را كه مشتمل بر مصايب اهل بيت از سوى بنى اميه و بنى عباس بود، قرائت كرد و اول آن قصيده اين است :
مدارس آيات خلت من تلاوة غغغ و منزل وحى مقفر العرصات
و وقتى كه به اين قسمت قصيده اش رسيد:
فلولا الذى ارجوه فى اليوم او غد غغغ لقطع قلبى اثركم حسرات
حضرت رضا (عليه السلام ) سرش را بالا گرفت تا بشنود كه آرزوى خزاعى چيست ؟ آرزويى كه اگر نبود، حسرتها جانش را مى گرفت . دعبل ادامه داد و چنين خواند:
خروج امام لا محالة خارج غغغ يقوم على اسم الله و البركات
يميز فينا كل حق و باطل غغغ و يجزى على النعماء و النقمات
حضرت امام رضا (عليه السلام ) به گريه افتاد و گريه سختى نمود و به دعبل ، اين شاعر مظلومها و شكنجه ديده ها توجه كرد و به او فرمود: ((اى خزاعى ! در حقيقت ، روح القدس ، اين دو بيت شعر را با زبان تو نطق كرد. و آيا مى دانى كه آن امام كيست و چه وقت قيام مى كند؟))
((دعبل )) با علاقه گفت : نه اى مولاى من ! البته من شنيده ام كه امامى از شما خروج مى كند و زمين را از فساد، تطهير و از عدل پر مى كند. حضرت امام رضا (عليه السلام ) شروع كرد به معرفى مصلح اعظم حضرت مهدى (عليه السلام ) و چنين فرمود:
((اى دعبل ! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسرش على و بعد از على پسرش حسن و بعد از حسن پسرش حجة الله قائم مى باشد كه در ايام غيبت ، مورد انتظار مى باشد و مومنين بعد از ظهورش از او پيروى مى كنند و اگر يك روز از دنيا باقى نمانده باشد، خداوند متعال همان روز را طولانى مى كند تا آن حضرت ظهور نمايد و زمين را از عدالت پر كند بعد از آنكه از ظلم و جور، پر شده باشد. و اما اينكه چه موقع قيام مى كند، اين خبر دادن از وقت آن است و به تحقيق پدرم از جدم از پدرش از پدران بزرگوارش از على (عليه السلام ) برايم حديث كرد كه به پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفته شد: اين قائم از ذريه تو چه موقع قيام مى كند؟ پس فرمود: مثل او همانند مثل ساعت قيامت است كه فقط خداى عزوجل خبر دارد و ناگهان واقع مى شود)).
ب - ((حسن بن خالد)) از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: ((كسى كه ورع ندارد، ديندار نيست و كسى كه تقيه ندارد، داراى ايمان نمى باشد. و شريفترين شما نزد خدا اتقاى شما يعنى عالمترين شما به تقيه است )).
به آن حضرت گفته شد تا كى اى فرزند رسول خدا؟
فرمود: ((تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست ، پس كسى كه قبل از ظهور قائم ما، تقيه را ترك كند از ما نيست )).
به آن حضرت گفته شد اى فرزند رسول خدا! قائم شما چه كسى است ؟
فرمود: ((چهارمين فرزند من ، فرزند سيده كنيزان است كه زمين را از هر ظلم و ستمى تطهير مى كند و آن كسى است كه ولادتش مورد شك خيلى از مردم قرار مى گيرد و او صاحب غيبت است و وقتى كه ظهور كند، نورافشانى مى كند و ترازوى عدل را بين مردم برقرار مى كند و به احدى ظلم نمى شود و او كسى است كه بر زمين محيط است و از آسمان منادى ندا مى كند و مردم را به سوى او مى خواند و همه اهل زمين آن ندا را مى شنوند و چنين صدا مى زند:
((آگاه باشيد كه حجت خدا كنار بيت الله ظهور كرده ، پس ، از او تبعيت كنيد، زيرا حق در او و با اوست و آن قول خداست كه مى فرمايد: ان نشاء ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين  و قول خداوند عزوجل است كه مى فرمايد: يوم ينادى المناد من مكان قريب # يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلك يوم الخروج  يعنى خروج فرزندم مهدى قائم (عليه السلام ))).
اينها بعضى از احاديثى بود كه از امام رضا (عليه السلام ) در شاءن امام منتظر (عليه السلام ) رسيده بود و مضمون همه اين احاديث اين است كه امام زمان به زودى مصدر نور در تمام كره زمين خواهد شد.
10 - حضرت امام محمد جواد (ع )
آن حضرت نيز به وجود مصلح كل ، حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) بشارت داده و ظهور او را حتمى دانسته است :
الف - مرد ثقه و پاك ((حضرت عبدالعظيم الحسنى )) مى گويد: بر آقايم محمد بن على (عليهما السلام ) داخل شدم و مى خواستم از آن حضرت پيرامون قائم بپرسم كه آيا او مهدى است يا غير او؟ ديدم كه آن حضرت ابتدا به سخن كرد و به من فرمود:
((اى ابوالقاسم ! به درستى كه قائم از ما، همان مهدى است كه در زمان غيبتش بايد انتظارش را كشيد و وقتى كه ظهور كرد، بايد اطاعتش نمود و او سومين فرزند من است ، سوگند به خدايى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مبعوث كرد و امامت را به ما اختصاص داد، اگر از دنيا فقط يك روز هم مانده باشد، خداوند متعال همان روز را طولانى مى كند تا آنكه آن حضرت ظهور كند و زمين را از عدل و قسط پر كند، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد و خداوند متعال كار او را يكشبه اصلاح مى كند، همچنانكه امر كليم خود موسى را اصلاح كرد آن وقتى كه رفت تا قبسى از آتش بياورد، پس برگشت در حالى كه پيغمبر و فرستاده خدا شده بود، سپس فرمود: افضل اعمال شيعيان ما انتظار فرج است )).
امام جواد (عليه السلام ) در اين حديث شريف ، شيعيان و راويان حديث خود را بر امام منتظر (عليه السلام ) دلالت كرده و فرموده كه خروج آن حضرت از امور حتمى است و لا جرم در دنيا تحقق خواهد يافت .
ب - ((صقر بن ابو دلف )) مى گويد: از حضرت ابا جعفر محمد بن على (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: ((امام بعد از من ، پسرم على است كه امر او امر من و قول او قول من و طاعت او طاعت من است )). سپس ساكت شد. من به ايشان گفتم اى فرزند رسول خدا! امام بعد از على كيست ؟
فرمود: ((پسرش حسن است )).
گفتم : بعد از امام حسن عسگرى (عليه السلام ) چه كسى امام است ؟
حضرت جواد (عليه السلام ) گريه شديدى كرد و سپس فرمود: ((پسر امام حسن ، قائم به حق و منتظر مى باشد)).
به آن حضرت گفتم : چرا نامش ((قائم )) گذاشته شده است ؟
فرمود: ((براى آنكه قيام آن حضرت بعد از خاموش شدن ياد او و بعد از ارتداد بيشتر كسانى كه به امامت او قايل بوده اند، مى باشد)).
به آن حضرت گفتم : چرا ((منتظر)) ناميده شده است ؟
فرمود: ((او غيبتى دارد كه بسيار طولانى مى شود و مخلصين انتظارش را مى كشند و شكاكان به ترديد مى افتند و منكرين آن را به استهزا مى گيرند و تعيين كنندگان وقت ظهور، به دروغ متوسل مى شوند و اهل باطل به هلاكت مى افتند و مسلمانان و اهل تسليم در آن نجات مى يابند)).
11 - حضرت على الهادى (ع )
حضرت امام هادى (عليه السلام ) نيز به وجود اقدس حضرت ولى الله الاعظم بشارت داده و در شاءن آن حضرت ، صريحا سخن گفته است :
الف - ((صقر بن ابو دلف )) مى گويد: از على بن محمد بن على الرضا شنيدم كه مى فرمود: ((امام بعد از من ، فرزندم حسن و بعد از او پسرش قائم است كه زمين را از عدل و قسط پر مى كند بعد از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد.))
ب - فقيه فاضل ((سيد عبدالعظيم حسنى )) مى گويد: بر آقايم على بن محمد (عليهما السلام ) وارد شدم ، وقتى مورد توجه آن حضرت قرار گرفتم ، فرمود: ((مرحبا! به ابوالقاسم كه حقيقتا از دوستان ماست )).
به آن حضرت گفتم مى خواهم دينم را به شما عرضه بدارم كه اگر اشكالى نداشت و مورد رضايت بود، بر آن دين باقى بمانم تا خدايم را ملاقات كنم . حضرت فرمود: ((شروع كن و بگو)).
گفتم : هيچ چيز مانند خدا نيست و خداى متعال از دو حد ابطال و تشبيه خارج است و جسم و صورت و عرض و جوهر نيست بلكه او آفريننده تمام جسمها و ترسيم كننده صورتها و ايجاد كننده اعراض و جواهرات و صاحب و مالك و قراردهنده و آفريننده همه چيز است . و حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بنده و رسول خدا خاتم پيامبران است و بعد از او تا قيامت پيغمبر نخواهد آمد و شريعت او خاتم شرايع است و تا قيامت شريعت ديگرى نخواهد بود و امام و خليفه و ولى امر بعد از رسول خدا حضرت اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام )، سپس امام حسن ، امام حسين ، على بن الحسين ، محمد بن على ، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى ، محمد بن على و سپس تو هستى اى مولاى من !
حضرت عبدالعظيم بعد از اين بيان ساكت مى شود، آن وقت امام هادى (عليه السلام ) امام بعد از خودش را به او معرفى مى كند و مى فرمايد: ((امام بعد از من ، فرزندم حسن است . پس بعد از او مردم با خلف آن حضرت چگونه هستند)).
حضرت عبدالعظيم با اشتياق از جانشين حضرت حسن عسگرى (عليه السلام ) مى پرسد، امام هادى (عليه السلام ) مى فرمايد: ((او امام منتظر است كه از ديده ها پنهان است تا اينكه ظهور كند و زمين را پر از عدل و قسط مى كند، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد)).
حضرت عبدالعظيم به آنچه امام هادى (عليه السلام ) به آن فرمان مى دهد، اقرار و اعتراف مى كند و به غيبت حضرت امام مهدى (عليه السلام ) ايمان مى آورد. سپس حضرت هادى (عليه السلام ) به او توجه كرده مى فرمايد: ((اى ابوالقاسم ! اين همان دينى است كه خداوند براى بندگان خود رضايت داده است )).
12 - حضرت امام حسن عسگرى (ع )
حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) بر امامت فرزند قائم و منتظرش حضرت مهدى (عليه السلام ) تصريح كرده و در بحثهاى گذشته ، رواياتى را از آن حضرت در اين زمينه توضيح داديم كه از جمله آنها اين روايت بود:
شخصيت ثقه ((احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى )) مى گويد: بر امام حسن عسگرى ابو محمد (عليه السلام ) وارد شدم و من مى خواستم كه از آن حضرت از خليفه اش بپرسم . حضرت عسگرى ابتدا به سخن كرد و فرمود: ((اى احمد بن اسحاق ! خداوند متعال از زمان خلقت آدم ، زمين را از حجتش خالى نگذاشته تا اينكه ساعت قيامت فرا رسد و به وسيله همان حجت از اهل زمين ، دفع بلا مى شود و باران نازل مى گردد و بركات زمين بيرون مى آيد)).
احمد مى پرسد: اى فرزند رسول خدا! مشخصا امام و خليفه بعد از تو چه كسى است ؟
حضرت عسگرى (عليه السلام ) با شتاب به اندرون خانه رفت و سپس برگشت در حالى كه بقية الله فى الارض را با خود به همراه داشت و صورت آن حضرت همچون ماه شب چهارده مى درخشيد و در اين موقع ، عمر آن حضرت سه سال بود، سپس امام حسن عسگرى (عليه السلام ) مى فرمايد: ((اى احمد بن اسحاق ! اگر تو پيش خدا و حجج خدا كرامت و موقعيت نداشتى ، اين پسرم را به تو نشان نمى دادم ، او همنام و هم كنيه رسول خداست كه زمين را از عدل و قسط پر مى كند، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
اى احمد بن اسحاق ! مثل او در اين امت ، مثل خضر و ذى القرنين است ، سوگند به خدا! غيبتى خواهد كرد كه فقط مردمى بر امامتش باقى مى مانند كه خداوند ايمان آنان را ثابت كرده باشد و به آنان توفيق دعا براى فرج آن حضرت داده باشد وگرنه هلاك مى شوند)).
احمد با شتاب گفت : آيا علامتى كه اطمينان بيشتر قلبم باشد موجود است ؟
حضرت امام منتظر (عليه السلام ) به سخن آمد و فرمود: ((من بقية الله در زمينم و منتقم از دشمنان خدايم )).
احمد وقتى كه اين علامت را از حضرت مهدى (عليه السلام ) ديد به آن اكتفا نمود و قلبش اطمينان بيشترى پيدا كرد و از منزل آن حضرت بيرون رفت در حالى كه خوشحال و دلش آرام گرفته بود. و فرداى آن روز هم به خانه امام عسگرى (عليه السلام ) برگشت و وقتى كه خدمت آن حضرت رسيد گفت : اى فرزند رسول خدا! به آنچه ديروز بر من منت گذاشتى خيلى خوشحالم و سوالى دارم و آن اينكه سنتى كه از خضر و ذى القرنين در امام منتظر هست ، چيست ؟
امام حسن عسگرى (عليه السلام ) فرمود: ((طولانى شدن غيبت آن حضرت )).
احمد توضيح بيشترى خواست و حضرت فرمود: ((آرى ، سوگند به پروردگارم ! غيبتش طولانى مى شود كه اكثر قايلين به آن حضرت ، ارتداد پيدا مى كنند و كسانى كه بر ولايت ما باقى مى مانند كسانى هستند كه خداوند ايمان را در قلب آنان راسخ كرده و مورد تاءييد خاصى خود قرار داده است . اى احمد بن اسحاق ! اين امرى از امور خدا و سرى از اسرار و غيبتى از غيب الهى است ، پس آنچه را به تو ارائه كردم داشته باش و پنهان دار و از شكركنندگان باش كه اگر چنين كردى در مقام عليين با ما هستى  )).
در اينجا بحث بشارتهايى كه از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امامان معصوم (عليهم السلام ) نقل شده بود، به پايان مى رسانيم و نتيجه آنها به طور كلى اين بود كه حضرت ولى الله الاعظم ، امام منتظر (عليه السلام ) ظهور خواهد كرد و عدل و حق را برقرار خواهد نمود و ظلم و ستم را در هم خواهد كوبيد و او فرزند امام حسن عسگرى و حضرت نرجس و نهمين فرزند ابا عبدالله الحسين و همنام و هم كنيه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.


نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391ساعت 13:56 توسط سجاد| |
برچسب ها: بشارت دهندگان ظهور امام زمان (ع )

نمونه هايى از فقه امام زمان (ع )
1 - مسايل محمد بن عبدالله بن جعفر
((محمد بن عبدالله بن جعفر)) در ضمن نامه اى از حضرت امام منتظر (عليه السلام ) تعدادى مساءله فقهى سوال كرده است ، نامه او چنين است :
بسم الله الرحمن الرحيم
خدا تو را باقى و عزت و سعادت و سلامتت را دوام بدارد و احسان نعمتش را بر تو كامل فرمايد و مرا در پيشامدهاى سوء فداى تو قرار دهد. مردم در رسيدن به درجات بالا، همچشمى مى كنند ولكن به نظر من هر كس را كه شما بپذيريد پذيرفته شده (و به درجه بالا رسيده است ) و هر كس را كه شما او را كنار بزنيد، فرومايه و سقوط يافته است . پس بيچاره است آن كسى كه مطرود درگاه شما بشود و من از آن به خدا پناه مى برم .
در شهر ما گروهى از شيعيانند كه موقعيتشان برابر هم است و در قدر و منزلت (بيشتر) رقابت مى كنند. در نامه اى كه شما به گروهى از آنان نوشته بوديد و آنان را امر كرده بوديد كه به ((ص )) كمك نمايند و لكن نام ((على بن محمد بن حسين بن ملك )) معروف به ((ملك بادوكه )) كه داماد ((ص )) هم هست ، در بين نامهاى آنان برده نشده بود، لذا غمگين شده است و از من سوال كرده كه به عرض آن حضرت برسانم چنانچه گناهى از او سر زده در صدد استغفار برآيد و اگر به خاطر چيز ديگرى است كه نامش برده نشده ، آن را به او اعلان نمايم تا خاطرش آسوده شود ان شاءالله .
اين نامه دلالت مى كند كه نويسنده آن از شخصيتهاى مومن و از افراد نزديك به آن حضرت است ، لذا به قدر و منزلت امام (عليه السلام ) معرفت داشته است . در پايان ، سوالاتش را اين چنين مطرح مى كند:
سوال اول : از عالم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى ما روايت كرده اند كه از او راجع به امام جماعت گروهى كه بخشى از نماز جماعتش را خوانده و حادثه اى همانند مرگ برايش پيدا مى شود، سوال مى شود كه پشت سرى او چه كند؟ جواب داده كه بعضى از آنان عقب تر و برخى جلوتر مى روند و نمازشان را تمام مى كنند و كسى كه او را مس كرده ، غسل مى كند.
جواب : بر كسى كه او را با دست كنار زده ، چيزى جز شستن دست نيست و اگر حادثه اى اتفاق نيفتد كه نمازش را قطع نمايد، نمازش را با آنان تمام مى كند.
توضيح آنچه حضرت امام - ارواح العالمين له الفداء- افاده فرموده اين است كه چنانچه براى امام جماعت در اثناى نماز حادثه اى مانند مرگ برايش اتفاق بيافتد، كسى كه او را با دستش كنار بزند و بدن او را مس ‍ نمايد، فقط شستن دست بر او لازم است ؛ زيرا مس بدن ميت قبل از سرد شدن ، موجب غسل نمى باشد، اما كسانى كه به او اقتدا كرده اند، مى توانند يكى از افراد خودشان را كه پشت سر امام جماعت بوده ، جلو بياندازند تا امام جماعت آنان شود. و چنانچه حادثه ، غير از مرگ باشد، مثل اينكه بيهوش شود سپس در اثناى نماز خوب شده و افاقه حاصل شود مى تواند وضو بگيرد امامت كند براى كسى كه به جاى او نماز خوانده است .
سوال دوم : از عالم روايت شده كسى كه ميت را- كه هنوز گرم است - مس كند، بايد دستش را بشويد و اگر ميت سرد شود و مس كند، بايد غسل نمايد. و امام جماعت كه حادثه اى برايش اتفاق مى افتد، گرم است ، بنابراين ، شايد با دست هم مس نشود، بلكه با دست كردن روى لباس ، او را كنار مى زند، پس چگونه غسل بر او واجب است ؟
جواب : اگر در صورتى كه هنوز گرم است او را مس كند، فقط بايد دستش را بشويد.
سوال سوم : اگر در تسبيحات نماز ((جعفر طيار)) در حال قيام يا ركوع يا سجود، سهو كند و در حالت ديگرى از نماز يادش بيايد، آيا بايد تسبيح فوت شده را اعاده كند يا آنكه نمازش را ادامه مى دهد؟ و ما، قبل از آنكه جواب امام (عليه السلام ) را بيان كنيم ، نماز جعفر طيار را توضيح مى دهيم :
نماز جعفر طيار
نماز جعفر، از مستحبات موكد است . و ((نماز تسبيح و نماز حبوه )) هم ناميده شده است و شيعه و سنى روايات فراوانى در استحباب اين نماز روايت كرده اند. و ترتيب اين نماز چنين است : چهار ركعت است با دو سلام ؛ در هر ركعت آن سوره حمد و يك سوره مى خواند، سپس پانزده مرتبه : سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر مى گويد و به ركوع مى رود و در ركوع هم همين ذكر را ده مرتبه مى گويد و بعد از آنكه از ركوع برخاست ، باز ده مرتبه ، سپس به سجده مى رود، ده مرتبه مى گويد و بعد از آنكه سر از سجده برداشت ، ده مرتبه مى گويد و در سجده دوم هم ده مرتبه و بعد از آنكه سر از سجده برمى دارد، باز ده مرتبه همان ذكر را مى گويد، بنابراين ، در هر ركعت ، 75 مرتبه و در چهار ركعت روى هم ((سيصد)) تسبيح مى شود.
جواب : اگر در حالتى از آن سهو كند و در حالت ديگر نماز يادش بيايد بايد آن را در همان حالتى كه يادش آمده ، قضا نمايد. اگر بعضى از تسبيحات را سهو كند، در حالت ديگر كه محلش نيست ، يادش بيايد بايد آن را بگويد و نمازش صحيح است .
سوال چهارم : زنى كه شوهرش مرده ، آيا براى اين زن جايز است كه در تشييع جنازه همسرش شركت كند يا نه ؟
جواب : خروج زن از خانه براى تشييع جنازه شوهرش جايز است .
سوال پنجم : آيا زنى كه در عده است مى تواند سر قبر شوهرش برود يا نه ؟
جواب : مى تواند سر قبر شوهرش برود.
عده زنى كه شوهرش مرده ، ترك زينتى است كه به آن عادت دارد و اين سبب نمى شود كه زن نتواند سر قبر شوهرش برود و يا به طورى كه به شؤ ون زندگيش مربوط مى باشد و به آنها نيازمند است ، نپردازد. و توضيح بيشتر آن در بيان امام (عليه السلام ) مى آيد.
سوال ششم : آيا زنى كه در عده است مى تواند براى كارى كه لازم است ، از خانه بيرون برود؟
جواب : اگر كار لازم و حقى است ، از منزل خارج شود و آن را انجام دهد و البته بايد فقط در خانه اش بيتوته داشته باشد.
سوال هفتم : در ثواب قرآن در فريضه ها و غير فريضه از عالم (عليه السلام ) روايت شده كه فرموده : عجب است از كسى كه در نمازش ((انا انزلناه فى ليلة القدر)) را نخوانده ، چگونه نمازش قبول مى شود؟
و روايت شده : نمازى كه در آن قل هو الله احد خوانده نشود، قداست پيدا نمى كند.
و روايت شده : كسى كه در نمازهايش سوره همزه را بخواند به اندازه دنيا ثواب مى برد، پس آيا جايز است كه سوره همزه را بخواند و سوره هاى ديگر را كه ذكر كرديم ، ترك نمايد با اينكه روايت شده نماز بدون آن سوره ها قبول نمى شود و قداست و پاكى نماز فقط به آن دو سوره است .
جواب : امام (عليه السلام ) از اين سه سوال چنين جواب مى فرمايد:
ثواب سوره ها بر اساس همان است كه روايت شده . و اگر سوره اى را كه در آن ثواب هست ، ترك نمايد و سوره قل هو الله احد يا انا انزلناه را به خاطر فضيلت آنها بخواند، ثواب آن را كه خوانده و هم ثواب آن را كه ترك كرده ، به او داده مى شود. و البته غير اين دو سوره را هم جايز است بخواند و نمازش صحيح مى باشد، نهايت اينكه فضيلتى را ترك كرده است .
سوال هشتم : دعاى وداع ماه رمضان چه موقع است ؟ زيرا اصحاب در آن اختلاف دارند؛ بعضى مى گويند در آخرين روز ماه رمضان هنگام رويت هلال شوال ، خوانده مى شود.
جواب : اين عمل در شبهاى ماه رمضان و وداع در آخرين شب ماه رمضان است ، بنابراين ، اگر خوف اين را داشته باشد كه ماه ، كم يك داشته باشد، دعاى وداع را در دو شب قرار مى دهد.
2 - مسايل ديگرى براى محمد بن عبدالله
((محمد بن عبدالله حميرى ))، مسايل ديگرى را خدمت حضرت امام منتظر (عليه السلام ) مى فرستد كه آنها ذيلا نقل مى گردد:
سوال اول : نمازگزار وقتى كه از تشهد اول براى ركعت سوم بلند مى شود، آيا واجب است كه تكبير بگويد؟ چونكه بعضى از اصحاب ما مى گويند كه تكبير بر او واجب نيست و گفتن بحول الله و قوته اقوم و اقعد كفايت مى كند.
جواب : در اين مساءله دو حديث است ، اما يكى از آنها وقتى كه از حالتى به حالت ديگر منتقل شود، بر اوست كه تكبير بگويد. و اما ديگرى ، پس اگر سرش را از سجده دوم بردارد و تكبير بگويد سپس بنشيند و پس از آن برخيزد، در قيام بعد از نشستن ، تكبيرى بر او نيست . و همچنين است در تشهد اول و به هر كدام آنها از باب تسليم عمل كردى ، درست است . و همچنين است در تشهد اول و به هر كدام آنها از باب تسليم عمل كردى ، درست است . تكبير در حال قيام از تشهد اول و غيره واجب نيست و مكلف بين گفتن و نگفتن آن مخير است .
سوال دوم : كسى گوسفند قربانى براى مردى كه غايب است خريده تا در منا از طرف او ذبح كند. وقتى كه در منا خواسته آن را ذبح كند، اسم آن طرف را فراموش كرده و با اين حال از طرف او قربانى كرده است ، سپس يادش بيايد، آيا اين قربانى از طرف آن مرد كفايت مى كند يا نه ؟
جواب : اشكالى ندارد و قربانى از طرف آن شخص ، كفايت مى كند.
فقهاى اماميه براساس اين روايت و روايات ديگر ائمة اطهار (عليهم السلام ) فتوا داده اند كسى كه اسم همراه خود را كه جهت قربانى ، پول در اختيارش گذاشته ، فراموش كند، ولى از طرف همان شخص قربانى كند، كفايت مى كند.
سوال سوم : پيش ما بافنده هاى مجوسى هستند كه ميته مى خورند و غسل جنابت نمى كنند و براى ما لباس مى بافند، آيا نماز با اين لباس قبل از شستن جايز است ؟
جواب : نماز با آن لباس ، اشكالى ندارد.
زيرا علم به اينكه مجوسى دست تر به آن لباس زده باشد، نيست و حتى در صورت شك هم ((اصل طهارت )) اجرا مى شود، بنابراين ، نماز با آن اشكال ندارد.
سوال چهارم : نمازگزار در تاريكى شب ، نماز مى خواند و پيشانيش را اشتباها روى لباس يا پلاس مى گذارد و روى مثلا خاك مهر نمى گذارد و وقتى كه سر از سجده برمى دارد، مهرش را پيدا مى كند، آيا اين سجده كفايت مى كند؟
جواب : مادامى كه به صورت كامل ننشسته ، در برداشتن سر از چيزى كه سجده بر آن صحيح نيست ، براى يافتن چيزى كه سجده بر آن صحيح است ، اشكالى نيست .
سوال پنجم : شخص محرم ، سايبان محمل را كنار مى زند، آيا چوب و محمل را هم بايد كنار بگذارد؟
جواب : چوب هاى محمل را به حال خودش بگذارد، اشكالى ندارد.
يكى از تركهاى واجب براى مردى كه احرام حج يا عمره بسته ، ((ترك تظليل )) است ، بنابراين ، اگر در ماشين يا محمل سوار شود، كفاره اش يك گوسفند است ، ولى اگر سقف ماشين و محمل را بردارند و ستونها و ديواره هاى ماشين و محمل ، باقى بماند، اشكالى ندارد، همچنانكه در جواب امام (عليه السلام ) آمده است .
سوال ششم ، محرم به خاطر اينكه باران ، لباس يا وسايل محملش را خيس نكند، پلاس يا چيز ديگرى را بالاى سرش بگيرد و ظل قرار دهد، آيا اين كار جايز است ؟
جواب : اگر اين كار را در محمل كه در راه است انجام دهد، كفاره بر او واجب است ، كفاره گوسفند بر محرم به اين جهت است كه به خاطر باران تظليل نموده است و تظليل از تركهاى واجب احرام است .
سوال هفتم : مردى از طرف كسى حج مى كند، آيا لازم است كه وقت احرام ، نام منوب عنه را ذكر كند؟ و آيا واجب است كه هم از طرف منوب عنه و هم از طرف خودش ، جداگانه قربانى كند يا آنكه يك قربانى كفايت مى كند؟
جواب : ذكر تفصيلى منوب عنه لازم نيست و يك قربانى از طرف منوب عنه كافى است .
در اين جواب امام (عليه السلام ) آمده كه نام بردن از منوب عنه لازم نيست بلكه همينكه در باطن وجودش از طرف شخص معهودش حج كند ولو اينكه به زبان نياورد، اين كفايت مى كند، همچنانكه قربانى از طرف منوب عنه كافى است ؛ زيرا حج او از طرف خودش نيست بلكه به نيابت از ديگرى است و لذا يك قربانى كافى است و بايد از طرف منوب عنه باشد.
سوال هشتم : آيا براى مرد جايز است كه در كساى خز احرام ببندد؟
جواب : اشكالى ندارد، مردم صالح و شايسته اى با آن محرم شده اند.
احرام در كساى خز، بى اشكال است ولى احرام در پشم ، مو و كرك حيوانى كه گوشتش خورده نمى شود (و شرعا حرام است ) و در نجاستى كه در نماز مورد عفو قرار نگرفته و در لباس دوخته طبق آنچه فقها بيان كرده اند، صحيح نمى باشد.
سوال نهم : مردى با جمعى از مخالفين به حج مى رود و آنان از ((مسلخ ))، احرام نمى بندند، آيا براى اين فرد كه از اصحاب مى باشد، جايز است كه احرامش را تا ذات عرق ، تاءخير بيندازد تا در آنجا با آنان محرم شود؟
جواب : بايد از ميقات محرم شود و آهسته تلبيه بگويد و وقتى كه به ميقات آنان رسيد، اظهار كند.
كسى كه قصد حج يا عمره دارد و از ميقات عبور مى كند، بايد در آن ميقات محرم شود و بدون احرام نگذرد، اما اگر در ميقات از احرام ، بر خودش از همراهانش كه آنجا را محل احرام نمى دانند، بترسد، واجب است بر او كه در همان ميقات خود، محرم شود، ولى احرامش را از آنان مخفى بدارد.
سوال دهم : پوشيدن نعلين دباغى شده (چگونه است ؟) چونكه بعضى از اصحاب ما مى گويند كه پوشيدن آن كراهت دارد.
جواب : جايز است و اشكالى ندارد.
سوال يازدهم : مردى از وكلاى موقوفات كه در امور مالى وقف ، لاابالى است و موقوفاتى كه در اختيارش است براى خود حلال مى داند و رعايت نمى كند، چه بسا من به محل او وارد شوم و او حاضر باشد، يا به منزلش داخل شوم و او مرا به طعام دعوت كند؛ چنانچه از غذايش نخورم دشمنم مى شود و مى گويد فلانى غذاى ما را حلال ندانست تا بخورد حالا بفرماييد كه براى من جايز است از غذاى او بخورم و سپس ‍ صدقه اى بدهم و صدقه اش چقدر است ؟ و آيا اگر هديه اى به من بدهد از او قبول كنم ؟
جواب : اگر اين مرد، غير از موقوفاتى كه در اختيارش است ، مال و معاشى دارد، از غذايش بخورد و هديه اش را قبول كن و اگر ندارد، نخور و نپذير.
اگر مكلف با تفصيل بداند فلان كس كه مرا به غذايش دعوت مى كند، اين غذا از اموال غصبى است ، نبايد از آن بخورد و اگر مى داند كه اين شخص ، هم اموال حلال دارد و هم حرام و غصبى ، در غذا و هديه اى را كه عرضه مى كند، شك مى كند كه از كدام قسم از آن اموال است ، براى او حرام نمى باشد.
سوال دوازدهم : مردى از مذهب حق است و متعه و عقد موقت را جايز و به رجعت معتقد است و خانواده اى دارد كه در جميع امور با او هماهنگ است و اين مرد، عهد كرده است كه ازدواج ديگرى بر روى او نكند و متعه هم نگيرد و نوزده سال از اين عهد مى گذرد، آيا در ترك آن ، چيزى بر اين مرد هست يا نه ؟
جواب : براى او مستحب است كه با متعه ولو يك مرتبه اطاعت خدا كند تا قسم به معصيت از او از بين برود.
سوگند و نذر وقتى منعقد مى شوند كه متعلق آنها راجح باشد- نه مرجوح - بنابراين ، اگر فعل يا ترك شيئى مرجوح باشد، نذر و قسم آنها منعقد نمى شود و متعه چونكه از نظر قرآن حلال و مشروعيت دارد، ترك آن ، متعلق نذر و عهد و قسم نمى شود، اما تحريم متعه ، اجتهاد در مقابل نص است و لذا ارزشى ندارد. و البته در اين زمينه بحثهاى گسترده و مستقلى انجام گرفته است و مشروعيت و حليت آن از نظر كتاب و سنت ، تثبيت و مستدل گشته است .
3 - مسايل ديگر
((محمد بن عبدالله حميرى )) سوالات ديگرى خدمت آن حضرت نوشته و جواب آنها را مسئلت كرده است و آنها عبارتند از:
سوال اول : نمازگزار هنگام شروع ، موقعى كه آيه : وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض ... را مى خواند، آيا بايد بگويد: على ملة ابراهيم و دين محمد صلى الله على دين محمد - صلى الله عليه و آله و سلم ...؟ چونكه بعضى از اصحاب ما گفته اند: هر كس بگويد: ((على دين محمد))، بدعت گذاشته است ؛ زيرا ما در كتابهاى نماز آن را نيافتيم و فقط يك حديث در كتاب قاسم از جدش از حسن بن راشد هست كه حضرت صادق (عليه السلام ) به حسن فرموده چگونه ((آيه توجه )) را مى خوانى ؟ حسن گفته است مى گويم : ((لبيك و سعديك )) امام صادق (عليه السلام ) فرمود سوالم اين نبود، بلكه مى گويم چگونه وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا مسلما را مى گويى ؟
حسن گفته : آن را مى گويم .
حضرت صادق (عليه السلام ) فرموده وقتى آن را گفتى ، پشت سر آن بگو: على ملة ابراهيم و دين محمد و منهاج على بن ابيطالب و الائتمام بآل محمد حنيفا مسلما و ما انا من المشركين
جواب : اصلا توجه و گفتن ((وجهت وجهى للذى ...)) واجب نيست و سنت موكد در آن ، مانند اجماعى است كه خلافى در آن نيست :
وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا مسلما على ملة ابراهيم و دين محمد و هدى اميرالمؤ منين و ما انا من المشركين ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين ، لا شريك له و بذلك امرت و اءنا من المسلمين اللهم اجعلنى من المسلمين اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم . بسم الله الرحمن الرحيم ، سپس سوره حمد را قرائت كن .
اين دعاها و ذكرها از سنتهاى مستحب است و از واجبات نماز نيست و امام (عليه السلام ) كيفيت آنها را مشخص فرموده است .
سوال دوم : قنوت در فريضه هنگامى كه از دعايش فارغ مى شود، آيا جايز است كه دستهايش را به صورت و سينه اش بكشد؟ براى حديثى كه روايت شده است :
((به درستى كه خداى متعال ، مجلل تر از آن است كه دستهاى بنده اش را خالى نگهدارد بلكه آنها را از رحمتش پر مى كند)).
بعضى از اصحاب ما ذكر كرده اند كه اين يك كارى است در نماز.
جواب : برگرداندن دستها از قنوت به سر و صورت در فرايض ، جايز نيست .
سوال سوم : سجده شكر بعد از نماز فريضه چگونه است ؟ چونكه بعضى از اصحاب ما گفته اند كه بدعت است . و اگر جايز است آيا در نماز مغرب بعد از فريضه است يا بعد از چهار ركعت نافله نماز مغرب ؟
جواب : سجده شكر از لازمترين و ثابت ترين سنتهاست و نگفته كه سجده بدعت است مگر كسى كه بخواهد چيز تازه اى را در دين خدا بدعت كند؛ چونكه سجده شكر براى خدا از مستحبات موكد است و كسى كه آن را بدعت بداند، بهره اى از معرفت و فقه در دين خدا را نبرده است . و امام (عليه السلام ) بعد از آنكه بدعت را نفى كرد، چنين ادامه داد:
خبرى كه روايت شده بعد از نماز مغرب و اينكه بعد از نماز واجب ، سه ركعت مغرب است يا بعد از چهار ركعت نافله آن ؟ چونكه فضل دعا و تسبيح بعد از فريضه ها بر دعاى بعد از نافله ها همانند فضل فريضه ها بر نافله هاست . و سجده ، دعا و تسبيح است پس افضل آن است كه بعد از فريضه باشد و اگر بعد از نافله هم باشد جايز است . بنابراين ، سجده شكر، دعا و تسبيح است و افضل آن است كه بعد از نماز واجب بلافاصله انجام گيرد و البته جايز است كه بعد از نافله فريضه واقع شود.
سوال چهارم : بعضى از برادران ما مزرعه جديدى دارند و در جنب آن ، مزرعه خراب و غير آبادى است كه حاكم و سلطان در آن سهمى دارد. و كارگران و عمال حاكم ، مرتبا اين برادرمان را اذيت مى دهند و مزاحمت ايجاد مى كنند بدين منظور تلاش مى كند كه آن مزرعه را- كه خراب و غير آباد و بيست سال است كه باير است - بخرد و البته گفته مى شود كه حصه سلطان سابقا وقف بوده است ، بنابراين ، خريد اين مزرعه از اين سلطان جايز است يا نه ؟
جواب : خريد مزرعه مذكور جايز نيست مگر از مالك آن يا به امر و فرمان و يا به رضايت مالك باشد.
مزرعه اى كه به مزرعه اين فرد چسبيده و متصل و خراب است و معلوم نيست كه ملك سلطان و حاكم باشد، خريد آن از او جايز نيست بلكه بايد تفحص كند كه مالك آن پيدا شود و از مالكش خريدارى نمايد.
4 - مسايل ديگرى از محمد
((محمد بن عبدالله حميرى )) نامه اى خدمت آن حضرت نوشته و جواب سوالات ذيل را تقاضا كرد.
سوال اول : مردى سوار محمل است و برف و يخ فراوانى به اندازه قامت انسان روى زمين را فرا گرفته است و او از اينكه پايين بيايد و روى يخ نمازش را بخواند، مى ترسد، آيا مى تواند نمازش را در محمل بخواند؟
جواب : در وقت ضرورت اشكالى ندارد. ادله رفع عسر و حرج بر ادله اولى كه بر اداى نماز بر زمين دلالت دارند، حاكم مى باشند، بنابراين ، حكم خواندن نماز بر روى زمين هنگام ضرورت ، برداشته مى شود.
سوال دوم : مردى در نماز جماعت به امام كه در ركوع است ، اقتدا مى كند، آيا يك ركعت حساب مى شود؟ چونكه بعضى از اصحاب ما گفته اند: ((اگر تكبير ركوع امام را نشنيده ، نبايد آن را يك ركعت حساب كند)).
جواب : اگر ماءموم در يك تسبيح امام در ركوع به امام برسد، يك ركعت حساب مى شود، اگر چه تكبير ركوع را نشنود. اگر امام را در حال ركوع درك كند، قبل از آنكه سرش را از ركوع بردارد، يك ركعت حساب مى شود و ثواب جماعت را برده است .
سوال سوم : آيا اهل بهشت زاد و ولد دارند؟
جواب : زنها در بهشت حامله نمى شوند و زايمان و آلودگى و نفاس ندارند. در بهشت آنچه انسان بخواهد و چشمها لذت ببرند، وجود دارد، همانطورى كه خدا فرموده است . بنابراين ، اگر فرد مومن بخواهد كه صاحب فرزند شود، خداوند او را بدون حاملگى زن ، مى آفريند، همچنانكه آدم را آفريد.
سوال چهارم : آيا جايز است كه مرد دختر زنش را به ازدواج خود در آورد؟
جواب : اگر در دامن او تربيت شده جايز نيست و اگر در دامن او تربيت نشده و مادرش ، عيال ديگرى بوده است ، روايت شده كه ازدواج با او جايز است .
((ربيبه )) بر شوهر مادرش حرام است و مانند يكى از دخترهاى مرد مى باشد، در صورتى كه با مادرش نزديكى كرده باشد، ولى اگر همبستر نشده باشد و او را طلاق داده يا در صورت عقد موقت ، مدت را به او بخشيده باشد، دختر بر او حرام نيست .
سوال پنجم : گل قبر با ميت در قبرش قرار مى دهند، آيا اين كار جايز است ؟
جواب : با ميت در قبرش قرار داده شود و به حنوط او مخلوط شود ان شاء الله .
گمان قوى آن است كه منظور از ((طين القبر)) كه با ميت در قبر قرار مى دهند، همانا تربت قبر سيد الشهداء و ريحانه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضرت امام حسين (عليه السلام ) مى باشد.
سوال ششم : براى ما روايت شده است كه حضرت امام صادق (عليه السلام ) بر لنگ پسرش اسماعيل نوشت : يشهد ان لا اله الا الله آيا جايز است ما هم با گل قبر (تربت سيد الشهداء يا غيره ) آن را بنويسيم .
جواب : جايز است .
سوال هفتم : آيا جايز است كه مردى با گل قبر (تربت سيد الشهدا (عليه السلام )) تسبيح كند و آيا فضيلت دارد؟
جواب : تسبيح درست كند؛ زيرا چيزى افضل از آن نيست و از فضل آن اين است كه چنانچه ذكر تسبيح را فراموش كند ولى تسبيح را با دستش بگرداند، برايش تسبيح و ذكر نوشته مى شود.
سوال هشتم : آيا سجده بر قطعه اى از گل قبر (تربت و مهر خاك قبر حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) جايز است و آيا فضيلت دارد؟
جواب : جايز است و داراى فضيلت مى باشد.

 


نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390ساعت 14:54 توسط سجاد| |
برچسب ها: نمونه هايى از فقه امام زمان (ع )

مدعيان مهدويت
در طول تاريخ ، جمعى هم با اغراض سياسى - با اينكه به مذهب اهل بيت (عليهم السلام ) متدين نبوده اند- ادعاى مهدويت نموده و خود را ((مهدى )) معرفى كرده اند كه ذيلا به برخى از آنان اشاره مى كنيم :
1 - مهدى سودانى
او از شخصيتهاى بارز ((سودان )) است كه از طرف پدر، حسنى و از طرف مادر، عباسى است . وقتى كه سودان ، تحت حكومت خفقان تركى به سر مى برد و مردم از ظلم و ستم اتراك ، به ستوه آمده بودند، مهدى سودانى به مردم بشارت مى داد كه او امام مهدى است و مردم را از ستم تركها نجات مى دهد و به آنان زندگى با شرافتى خواهد داد. يكى از منجمين با او ملاقات كرد و خود را بر زمين انداخت ، وقتى كه از زمين برخاست ، مردم از او علت بر زمين خوردنش را پرسيدند، ادعا كرد كه در اثر نور مهدويت از او بى هوش شدم و به زمين افتادم !!
يكى از شيوخ سودان ، پخش كرد كه ظهور امام مهدى نزديك است و او به زودى ظهور مى كند و قبه اى برايم بنا مى نمايد و اولادم را مختون مى سازد. و بعد از مرگ او، همان مهدى سودانى ، قبه اى براى او ساخت همچنانكه اولادش را مختون نمود.
شروع دعوت مهدى سودانى
شروع دعوت مهدى سودانى ، در سال 1881 ميلادى است و تلامذه و شاگردهاى او مال فراوانى از وى مى گرفتند و مردم را به طرف او جهت مى دادند.
نشريات مهدى سودانى
او نشرياتى بين مردم سودان پخش كرد و آنان را به سوى خود دعوت نمود، و يكى از آن منشورات اين است :
الحمد لله الوالى و الصلاة على سيدنا محمد و آله مع التسليم و بعد:
از بنده نيازمند به خداى متعال ((محمد مهدى فرزند عبدالله )) به سوى دوستانش كه به خدا و كتاب او مومن مى باشند! اما بعد: مخفى نيست كه زمان ، تغيير كرده و سنتها رها شده است ! و هيچ فرد با ايمان و زيركى به اين اوضاع رضايت نمى دهد بلكه سزاوار است كه جهت اقامه دين و سنن ، ترك وطن شود و عاقل در اين موضوع ، سستى نمى كند؛ زيرا غيرت اسلامى ، انسان مومن را بر آن وادار مى كند...
دوستانم ! همچنانكه خدا در ازل قضا كرده ، بر اين بنده حقيرش ، خلافت كبراى خدا و رسول را عنايت كرده است و سيد كاينات مرا خبر داده كه من مهدى منتظر هستم و مرا در حضور خلفاى چهارگانه روى تخت نشانده است در حالى كه قطبها و خضر (عليهم السلام ) هم وجود داشته اند...
و خدا مرا با فرشتگان و اوليايش - زنده ها و مرده ها- از زمان آدم تا زمان ما تاءييد كرده است . و همچنين افراد با ايمان از جن ...
سپس سيد كاينات مرا خبر داده كه خدا علامت مهدويت را در من قرار داده است و آن ((خالى )) است كه روى راست صورتم مى باشد. و همچنين علامت ديگرى قرار داده است و او آن است كه در وقت جنگ ، پرچمى از نور كه به وسيله عزرائيل حمل مى شود، در كنار من قرار مى گيرد و به آن ، يارانم ثابت قدم مى شوند. و رعب در دلهاى دشمنانم مى افتد و هر كس كه با عداوت ، با من برخورد كند، خدا او را ذليل مى كند.
سپس پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من گفته است كه تو از نور دل من آفريده شده اى ! پس هر كس كه سعادتى دارد، تصديق مى كند كه من مهدى منتظر هستم و اما كسانى كه در دل ، جاه طلبى و نفاق دارند، مرا تصديق نمى كنند! پيغمبر گفته است كه مال دوستى و مقام دوستى ، نفاق را در قلب مى روياند همچنانكه آب ، سبزى را مى روياند.
و در روايت آمده است : ((اگر عالمى را ديديد كه دنيا طلب است ، او را بر دين خودتان متهم كنيد)).
و در روايت آمده است كه خداوند مى فرمايد: ((مرا از عالمى كه دنيا دوستى ، او را مست كرده است ، نپرسيد وگرنه از راه محبت من باز مى دارد، به درستى كه اينان قطاع الطريق مى باشند)).
دوستانم ! وقتى كه امر خلافتم درست شد، سيد كاينات فرمانم داده كه به جبل قدير هجرت كنم و در آنجا به تمام مكلفين ، نامه عمومى بنويسم و لذا به امرا و شيوخ دين ، مكاتبه نمودم ، اشقيا مرا انكار كردند ولى صديقها مرا تصديق نمودند... و از آنجايى كه امر، امر خداست و مهدويت را خداوند براى بنده حقير ذليل محمد مهدى فرزند عبدالله اراده كرده است ، پس بايد آن را تصديق كرد...
شيخ محى الدين ابن عربى در تفسير بر قرآن مى گويد: ((علم مهدى همانند علم به ساعت محشر است كه وقت آن را فقط خداى متعال مى داند)).
شيخ احمد بن ادريس مى گويد: ((...از آن طرف خارج مى شود كه نمى دانند و در حالى مى آيد كه انكارش مى كنند...)).
و بايد بدانيد كه من از نسل رسول خدا هستم ؛ زيرا از طرف پدر، حسنى و از طرف مادر، عباسى مى باشم !...
اين منشور، دلالت مى كند بر اينكه اين سودانى ، افترا و دروغهاى زيادى به پيغمبر اسلام نسبت داده و در دريايى از اوهام و ساختگيها فرو رفته است .
تسلط او بر سودان
((مهدى سودانى ))، جنگهاى سختى با حاكم سودان به راه انداخت و ((رئوف پاشاى مصرى )) را شكست داد، سپس حكومت مصر، سپاه ديگرى را به فرماندهى ((جيقلر پاشا بافارى )) اعزام كرد كه آنان هم شكست خوردند. و لشكر سومى از مصر به فرماندهى ((هيكس پاشا)) عازم نبرد با سودانى شدند كه آنان نيز متحمل شكست شدند و در نتيجه سودان در تسلط كامل ((مهدى سودانى وام درمان )) قرار گرفت و مى رفت كه بر مصر غلبه كند...
مرگ مهدى سودانى
((مهدى سودانى )) شب چهارشنبه ، چهارم ماه رمضان 1302 قمرى ، تب تيفوس گرفت و در نهم همان ماه ، روز دوشنبه مرد و ((عبدالله تعايشى )) را خليفه خود كرد و او آدم بى سوادى بود و بعد از مرگ سودانى ، از مردم بيعت گرفت ! و بدينسان حيات وى پايان يافت و او برجسته ترين شخصيت در جهان عرب بود كه ادعاى مهدويت و نيابت عام از رسول خدا را نمود.
2 - مهدى تهامه
((مهدى تهامه )) اهل يمن بود و حدود سال 1159 ميلادى ظاهر شد و ادعا كرد امام منتظرى است كه رسول اعظم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بشارت او را داده است . و گروهى از اعراب از او پيروى كردند و توانست دولت حمدانى ها را در صنعا و دولت نجاحى ها را در زبيد مغلوب كند و نوه او عبدالنبى در سال 1162 ميلادى ، كار جدش را پيگيرى كرد، ولى ((توران شاه )) از طرف ((صلاح الدين ايوبى )) دولت او را از بين برد.
3 - مهدى سنگالى
مردى در سال 1828 ميلادى در سنگال ظهور كرد و ادعا نمود كه مهدى منتظر است ! و پرچم انقلاب را به دست گرفت و با حكومت وقت ، جنگيد ولى شكست خورد و به قتل رسيد.
4 - مهدى سوسى
در شهر ((سوس ))- كه يكى از شهرهاى مغرب عربى است - مردى ظهور كرد و ادعا نمود كه امام منتظر است و جمعيت زيادى از او تبعيت كردند، ولى با ترور به قتل رسيد و از بين رفت .
5- مهدى سومالى
شخصى به نام ((محمد)) فرزند ((عبدالله سومالى ))، در سال 1899 ميلادى ادعا كرد كه امام منتظر مى باشد. او نفوذ فراوانى در قبيله خود ((اوجادين )) داشت و با انگليسيها، ايتاليايى ها و غيره ، حدود بيست سال جنگيد و در سال 1920 فوت كرد.
اينان بعضى از كسانى بودند كه ادعاى مهدويت كردند و همينجا بحث ما در اين زمينه پايان مى يابد.


نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390ساعت 21:44 توسط سجاد| |
برچسب ها: مدعيان مهدويت

بيان روايات وارده در فضيلت يارى ائّمه عليهم السلام

اينك اخبار و رواياتى كه در اهميّت و فضيلت نصرت و يارى ائمّه أطهار(عليهم السلام)وارد شده ; نقل مى نمائيم:

1 ــ في « البحار » عن المحاسن بالاسناد إلى النبيّ (صلى الله عليه وآله)، أنّه قال لاِميرالمؤمنين(عليه السلام): « إنّما مثلك مثل(قُلْ هُوَ الله اَحَد) فإنّه من قرأها مرّة فكأنّما قرأ ثلث القران ، و من قرأها مرّتين فكأنّما قرأ ثلثي القرآن ، و من قرأها ثلاث مرّات فكأنّما قرأ القرآن ، فكذلك من أحبّك بقلبه كان له مثل ثواب ثلث أعمال العباد ، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه كان له مثل ثلثي ثواب أعمال العباد ، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه و يده كان له مثل ثواب أعمال العباد ».( [1] )

يعنى : رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين (عليه السلام)فرمود : « به تحقيق كه مَثَل شما مثَل سوره( قُلْ هُوَ الله اَحَد) مى باشد ، پس بدرستيكه شأن او چنين است كه هر كس يك مرتبه آن را بخواند ، مثل آن است كه يك سوّم قرآن را قرائت كرده است ، و هر كس دو مرتبه بخواند ; مانند آن است كه دو سوّم قرآن را قرائت كرده است ، و هر كس آن را سه مرتبه بخواند ، مانند آن است كه تمام قرآن را قرائت كرده باشد.

همچنين هركس شما را با قلب خود دوست بدارد از براى او مثل ثواب يك سوّم اعمال همه بندگان است ، و هر كس شمارا به قلب خود دوست داشته و به زبانش يارى كند از براى او مثل ثواب دو سوّم اعمال بندگان است ،و هركس شمارا به قلبش دوست داشته و به زبان و دست يارى كند ، از براى او مثل ثواب همه اعمال بندگان است .

2 ــ فيه أيضا ، عن « تفسير الإمام العسكري(عليه السلام) »في ذكر جمل ما نقل (عليه السلام) عن الله تعالى :« كذلك أحبّ الخلق إليّ القوّامون بحقّي ، و افضلهم لديّ ، و أكرمهم عليّ محمّد(صلى الله عليه وآله)سيّد الورى ، و أكرمهم و أفضلهم بعده عليّ أخ المصطفى المرتضى ، ثمّ من بعده من القوّامين بالقسط من أئمّة الحقّ ، و أفضلهم بعدهم من أعانهم على حقّهم ، و أحبّ الخلق إلىّ بعدهم من أحبّهم و أبغض أعدائهم ، و إن لم يكن معونتهم ».( [2] )

يعنى : خداوندجلّ شأنه فرموده : محبوبترين خلق نزد من كسانى هستند كه حقّ مرا بر پا داشته اند ، و افضل و اكرم آنان نزد من ; محمّد(صلى الله عليه وآله)است كه سيّد و آقاى خلائق است ، و بعد از او افضل و اكرم آنها نزد من علىّ (عليه السلام)برادر مصطفى ; مرتضى است ، سپس بعد از او كسانى كه امام بر حقّ هستند ، آنهائى كه بر پا دارنده قسط هستند ، و افضل آنها بعد از ايشان كسانى هستند كه آنها را براى حقّشان يارى مى كنند ، و محبوبترين خلق نزد من بعد از اين يارى كنندگان ; كسانى هستند كه آنها را دوست دارند و دشمنان آنها را دشمن مى دارند و هر چند يارى نكنند .

3 ــ فيه أيضاً عن « مجالس المفيد(قدس سره) »بالإسناد عن الحسن بن عليّ(عليهما السلام) ، أنّه قال : « من أحبّنا بقلبه ونصرنا بيده ولسانه ، هو معنا في الغرفة الّتي نحن فيها ، ومن أحبّنا بقلبه و نصرنابلسانه ، فهو دون ذلك بدرجة ، ومن أحبّنا بقلبه وكفّ بيدهولسانه ، فهوفي الجنّة ».( [3] )

يعنى : حضرت امام حسن(عليه السلام)فرمود : هر كس ما را با قلب خودش دوست داشته و با دست و زبانش يارى كند ، او در غرفه هاى بهشتى كه ما در آن ساكنيم با ما خواهد بود ، و هر كس مارا با قلب خود دوست داشته و با زبانش يارى كند ، پس او در بهشت يك درجه پائين تر از مقام ما جاى دارد ، و هركس مارا با قلب خود دوست داشته و دست و زبانش را از ظلم بر ما باز دارد ، پس او در بهشت خواهد بود .

4 ــ و فيه أيضا عن « المحاسن » ، بالإسناد عن علي بن الحسين (عليهما السلام) ، قال : « قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): في الجنّة ثلاث درجات ، و في النّار ثلاث دركات ، فأعلى درجات الجنان لمن أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه و يده ، و في الدرجة الثانية من أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه ، و في الدرجة الثالثة من أحبّنا بقلبه ، و في أسفل الدرك من النار من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه و يده ، و في الدرك الثانية من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه ، و في الدرك الثالثة من أبغضنا بقلبه ».( [4] )

يعنى : حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)روايت نموده كه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) فرمود : « در بهشت سه درجه و در جهنّم سه دركه است ، پس اعلى درجات بهشت مخصوص كسانى است كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبان و دست خود يارى كنند ، و در درجه دوّم كسانيند كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبانشان يارى كنند ، و در درجه سوّم كسانيند كه مارا فقط با قلب خود دوست داشته باشد.

و در اسفل درك آتش كسانيند كه مارا با قلب دشمن داشته و در ظلم بر ما با زبان و دست خود يارى كنند ، و در درك دوّم از آتش كسانيند كه دشمن دارند ما را با قلب خود و در ظلم بر ما با زبان خود يارى كنند ، و در درك سوّم كسانييند كه ما را با قلب خود دشمن بدارند .

5 ــ و في « لئالي » ، قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : إنّي شافع يوم القيامة لأربعة و لو جآؤوا بذنوب أهل الدنيا : رجل نصر ذرّيتي ، و رجل بذل ماله لذريّتي عند المضيق ، و رجل أحبّ لذريّتي باللسان ، و رجل سعى لذريّتي إذا اطّردوا أو شرّدوا ».( [5] )

يعنى: حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود : همانا من در روزقيامت از براى چهارنفر شفاعت خواهم كرد ; گرچه آنان در آن روز با گناهان همه اهل دنيا بيايند :

يكى مردى كه ذريّه مرايارى نمايد.

ديگرى مردى كه مالش را به ذريّه من در حال تنگدستى آنها بذل نمايد.

ديگرى مردى كه با ذريّه من با زبان و قلب خود دوستى نمايد.

و چهارم شخصى كه در حوائج ذريّه من ــ در حالتى كه ممنوع باشند از حقّشان ، و از وطن و مسكنشان دور شده باشند ــ سعى نمايد .

6 ــ و في « الخصائص الحسينيّه (عليه السلام) » في ضمن الحديث عن النبيّ (صلى الله عليه وآله) ، في ذكر ورود طوائف أُمّته عليه مع راياتهم ، قال :

« ثمّ ترد علىّ راية تلمع وجوههم نوراً ، فأقول لهم : من أنتم ؟ فيقولون :

نحن أهل كلمة التوحيد و التقوى من أُمّة محمّد (صلى الله عليه وآله) ، و نحن بقيّة أهل الحقّ ، حملنا كتاب ربّنا و أحللنا حلاله ، و حرّمنا حرامه ، و أحبّنا ذرّية نبيّنا(صلى الله عليه وآله) ، و نصرناهم من كلّ ما نصرنا به أنفسنا ، و قاتلنا معهم من ناواهم .

فأقول لهم : أبشروا ; فأنا نبيّكم محمّد ، و لقد كنتم في الدنيا كما قلتم ، ثمّ أسقيهم من حوضي ، فيصدرون مرويّين مستبشرين ، ثمّ يدخلون الجنّة خالدين فيها أبد الآبدين ».( [6] )

يعنى : حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) فرمود : در روز قيامت جمعى كه صورتهاى آنها از نور مى درخشد بر من وارد مى شوند ، پس به آنها مى گويم : كيستيد شما ها ؟

مى گويند : مائيم اهل كلمه توحيد و تقوا از امّت محمّد (صلى الله عليه وآله) ، و مائيم بقيّّه از اهل حقّ كه كتاب پروردگار خود را حمل نموديم ، و حلال آن را حلال دانستيم ، و حرام آن را حرام دانستيم ، و ذريّه پيامبر خود (صلى الله عليه وآله)را دوست داشتيم ، و آنان را به آنچه خود رابه آن يارى مى كرديم ; يارى نموديم ، و با كسانى كه با آنها دشمنى مى كردند جنگ كرديم .

پس من به آنها مى گويم : مژده باد شما را ; منم نبىّ شما محمّد ، و به تحقيق شما در دنيا چنان بوديد كه گفتيد ، و آنها را از حوض خود آب مى دهم ، پس بر مى گردند در حالتى كه سيراب و خشنود باشند ، سپس داخل بهشت مى شوند در حالتى كه هميشه در آن باشند .

7 ــ و في « البحار » عن علم الهدى سيّد المرتضى(رضي الله عنه) ، ــ في ضمن كلامه ــ قال : قال الشيخ ـ أدام الله عزّه ـ : « و هشام بن حكم من أكبر أصحاب أبي عبد الله (عليه السلام) ، و بعد أبي الحسن موسى (عليه السلام) ، و كان يكنّى أبا محمّد و أبا حكم ، و كان مولى بني شيبان ، وكان مقيماً بالكوفة ، و بلغ من مرتبته و علوّه عند أبي عبدالله جعفربن محمّد(عليه السلام)، أنّه دخل بمنى ، و هو غلام أوّل ما اختطّ عارضاً ، و في مجلسه شيوخ الشيعة ، كحمران بن أعين ، و قيس بن الماصر ، و يونس بن يعقوب ، و أبي جعفر الأحول و غيرهم ، فرفعه على جماعتهم و ليس فيهم إلاّ من هو أكبر سنّاً منه ، فلمّا رأي أبو عبدالله (عليه السلام) أنّ ذلك الفعل كبر على أصحابه ، قال : « هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده ».( [7] )

8 ــ و في « الكافي » عن يونس بن يعقوب ، في ضمن الحديث في واقعة رجل شامى جاء عند أبي عبدالله (عليه السلام) ، لمناظرة أصحابة إلى أن قال : قال (عليه السلام) : اخرج إلى الباب فانتظر من ترى من المتكلّمين فأدخله ، قال : فأدخلت حمران بن أعين ، و كان يحسن الكلام ، و أدخلت الأحول ، و كان يحسن الكلام ، و أدخلت قيس بن الماصر ، و كان عندي أحسنهم كلاماً ، و كان قد تعلّم الكلام من علي بن الحسين (عليهما السلام) ، فلمّا استقرّبنا المجلس ، و كان أبوعبدالله (عليه السلام)قبل الحجّ يستقرّ أيّاماً في جبل في طرف الحرم في فازة له مضروبة ، فاخرج رأسه من فازته فإذا هو ببعير يخب ، فقال: هشام و ربّ الكعبة ، قال : فظننا أنّ هشاماً رجل من ولد عقيل ، كان شديد المحبّة له ،

قال : فورد هشام بن الحكم ، و هو أوّل ما اختطت لحيته ، و ليس فينا إلاّ من هو أكبر سنّاً منه ، قال : فوسّع له أبو عبدالله (عليه السلام) ، و قال : « ناصرنا بقلبه و لسانه و بيده ».( [8] )

خلاصه محل شاهد ما در اين دو روايت آنست كه وقتى هشام بن حكم خدمت حضرت صادق (عليه السلام)شرفياب شد ، حضرت از او تجليل فرموده و كنار خودشان جاى دادند ، با آنكه او تازه خط عارضش روئيده بود ، و در سنّ جوانى بود ،و او را بر همه اصحاب كه در محضرش حاضر بودند ــ در حالتى كه تمام از اجلاء شيوخ بودند ــ مقدم داشت ، پس جهت اين تجليل را چنين بيان فرمود : او ناصر و يارى كننده ما با قلب و زبان و دستش است .

9 ــ و في « نهج البلاغه » في ضمن كلامه الشريف : « نحن شجرة النبوّة ، و محبط الرسالة ، و مختلف الملائكة ، و معادن العلم و ينابيع الحكمة ، ناصرنا و محبّنا ينتظر الرحمة ، و عدوّنا و مبغضنا ينتظر السطوة ».( [9] )

يعنى : مائيم شجره طيّبه كه ثمره نبوّت از آن هويدا گشته ، و مائيم محل فرود آمدن رسالات الهى ، و مقام رفت و آمد ملائكه ، و مائيم معدنهاى علم و چشمه هاى حكمت ، يارى كننده ما و دوست ما هميشه در معرض رحمت الهى است ، و دشمن ما و كسى كه بغض ما را در دل دارد هميشه در معرض عذاب شديد الهى است .

10 ــ و في « المشاهد » عن أبي عبد الله الحسين (عليه السلام) ، أنّه قال في كربلا لأصحابه :

« و من نصرنا بنفسه ، فيكون في الدرجات العالية من الجنان ، فقد أخبرني جدّي (صلى الله عليه وآله)أنّ ولدي الحسين يقتل بطفّ كربلا غريباً وحيداً عطشاناً ، فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم(عليه السلام) ، و من نصرنا بلسانه فإنّه في حزبنا يوم القيامة ».( [10] )

يعنى : حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام)در كربلا به اصحاب خود فرمود : هركس ما را به جان خود يارى نمايد ، مقام او در درجات بالاى بهشت مى باشد ، پس به تحقيق كه مرا جدّ بزرگوارم (صلى الله عليه وآله) بر دادند كه : فرزندم حسين (عليه السلام) در زمين پر كرب ــ يعنى كربلا ــ شهيد مى شود ، در حاليكه بى يار و ياور و تنها و تشنه باشد ، پس هر كس او را يارى كند ، پس به تحقيق كه مرا و فرزند او قائم (عليه السلام)را يارى كرده است .

11 ــ و در « عين الحيات » مرحوم مجلسى روايتى به سند معتبر از اميرالمؤمنين (عليه السلام)نقل شده كه حضرت فرمود :

« براى بهشت هشت در است ، از يك در پيغمبران و صدّيقان داخل مى شوند ، و از در ديگر شهداء و صالحان ، و از پنج در (ديگر) شيعيان و دوستان ما داخل مى شوند ، و من بر صراط مى ايستم و دعا مى كنم و مى گويم :

خداوندا ! شيعيان و دوستان مرا و هر كس مرا يارى كرده است و به امامت من در دنيا اعتقاد داشته ; به سلامت بگذران .

در آن حال ندا از منتهاى عرش الهى در رسد كه : دعاى تو را مستجاب كرديم ; و تو را شفاعت داديم در حقّ شيعيانت .

پس هر يك از شيعيان و دوستان من و آنان كه مرا يارى كرده اند و با دشمنان من جهاد كرده اند با گفتار يا با كردارشان ; هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشان و دوستان خود را شفاعت كنند ، و از درِ هشتم ساير مسلمانان داخل مى شوند ، يعنى آن جماعتى كه اقرار به شهادتين داشته باشند ، و در دل ايشان به قدر ذرّه اى از بغض ما اهلبيت نباشد.( [11] )

و امّا اخبار ديگر غير از اين اخبارى كه بيان كرديم خصوصاً آنچه در فضل كيفيّات و عنوانهائى كه مصداق نصرت به آن حاصل مى شود مانند انشاء مراثى و مدايح چه بصورت نثر و چه به صورت نظم و غير آن ان شاء الله تعالى در فصل دوّم اشاره خواهدشد .



[1]ــ محاسن :ج2 ص251 حديث473 ، بحارالانوار ج27 ص94 حديث54

[2] ــ تفسيرالإمام العسكرى (عليه السلام) :ص43  ، بحارالانوار :ج27 ص96 ضمن حديث59 .

[3] ــ امالى مفيد :ص33 حديث8  ، بحارالانوار :ج27 ص101 حديث64 .

[4] ــ محاسن : ج1 ص25 حديث472 ، بحارالانوار : ج27 ص93 حديث53 .

[5] ــ لآلي الاخبار: ج4 ص318.

[6] ــ خصائص حسينيّه ص111 و 112.

[7] ــ بحار : ج10 ص295 حديث4 .

[8] ــ كافى : ج1 ص171 و 172 .

[9] ــ نهج البلاغه فيض : ضمن خطبه 108 .

[10] ــ فوائد المشاهد ص 256 .

[11] ــ عين الحيا : ص 379 .


نوشته شده در شنبه 27 اسفند 1390ساعت 16:3 توسط سجاد| |
برچسب ها: بيان روايات وارده در فضيلت يارى ائّمه عليهم السلام

مهدى موعود (ع ) و حكومت جهانى
مسأ له مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - بيشتر از اين جنبه مطرح است كه او حكومت واحد جهانى اسلامى تشكيل خواهد داد، و يا حكومتهاى شرك ، كفر و طغيان به دست او از بين رفته و حكومت توحيد و عباد اللّه الصالحين به جاى آنها خواهد نشست . و به عبارت ديگر، آيات :
(وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ اْلاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الْصّالِحُونَ)(159)

و:(هُوَ الَّذِى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ...)(160)

كه تا به حال به صورت وعده مانده اند، توسط وى پياده خواهند شد.
در باره اين مطلب ، دو حديث با دو عبارت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده و ما ابتدا آن دو را نقل و ترجمه مى كنيم و سپس به محلهاى آنها در كتب برادران اهل سنّت اشاره خواهيم كرد.
ناگفته نماند كه : نتيجه اين بحث و ارتباط آن با بحثهاى قبل اعتقاد به زنده بودن امام زمان - صلوات اللّه عليه - است ؛ زيرا وقتى ثابت گرديد آن حضرت نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است و ثابت گرديد كه وى در سال 255 هجرى از مادرى به نام ((نرجس )) متولد شده است و ثابت گرديد كه او حكومت جهانى واحد تشكيل خواهد داد و هنوز تشكيل نداده و آيات قرآنى و وعده حتمى حضرت نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به صورت وعده باقى مانده است ، پس ناچار بايد معتقد شد كه آن حضرت به قدرت خدا زنده و غايب است و هر وقت كه خدا خواست ظهور فرموده و حكومت فوق را به وجود خواهد آورد.
به عبارت ديگر: مهدى موعود عليه السّلام همان ذخيره خداست كه در آينده ، حاكميت كامل اسلام با ظهور او تحقق خواهد پذيرفت ؛ چنانكه عقيده قطعى ما شيعيان ، زنده بودن آن حضرت است .
1 - ((قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لَنْ تَنْقَضِى اْلاَيّامُ وَاللّيالِى حَتّى يَبْعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَيْتِى يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِى

يَمْلاُها قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً)).
يعنى :
((روزها و شبها به پايان نرسند تا اينكه خداوند مردى از اهل بيت مرا كه نامش نام من است مبعوث كند، او زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده باشد)).
2 - ((قالَ رَسُولُ اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنْ الدُّنْيا اِلاّ يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّى يَبْعَثَ فِيهِ رَجُلاً مِنْ وِلْدِى

يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِى يَمْلاُها عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً)).
يعنى :
((آمدن مهدى موعود چنان قطعى و حتمى است كه اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز، خداوند آن روز را طولانى گرداند تا در آن روز، مردى از فرزندان مرا برانگيزد كه نامش نام من است زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد چنانكه از ستم و ظلم پر شده باشد)).
كلمه ((يملا الارض قسطاً)) كه عبارت اخراى تشكيل حكومت جهانى است در همه روايتها و كتابهايى كه ذيلاً اشاره مى شود، موجود است :
1 - مسند امام احمد بن حنبل ، ج 3 در صفحات 17، 27، 28، 36، 37، 52 و 70 از صحابى كبير ابو سعيد خدرى .
2 - اسد الغابه ابن اثير، ج 1، ص 557 در حالات جابر بن ماجد صدفى عن قيس عن جابر صدفى عن ابيه عن جدّه .
3 - مستدرك حاكم ، ج 4، در آخر كتاب : الفتن و الملاحم ، ص 557، از ابو سعيد خدرى با دو سند.
4 - تلخيص ذهبى ، پاورقى مستدرك با دو سند فوق (ج 4، ص 557)
5 - سنن ابى داوود، ج 2، كتاب المهدى ، ص 422 از على عليه السّلام و عبداللّه بن عمر و از ابو سعيد خدرى با سه سند.
6 - سنن ابن ماجه ، ج 2، كتاب الفتن ، باب خروج المهدى ، ص 1366 از عبداللّه بن عمر.
7 - نور الابصار شبلنجى ، فصل تتمة فى الكلام على اخبار المهدى ، ص 170 از على عليه السّلام و ابو سعيد خدرى و حذيفة بن يمان و جابر بن عبداللّه . و نيز از صواعق ابن حجر، تواتر حديث را نقل مى كند.
8 - سنن ترمذى ، ج 4، كتاب الفتن ، باب 52 (ماجاء فى المهدى ) ص 505 از عبداللّه بن عمر با دو سند.
9 - صواعق محرقه ابن حجر، باب : خصوصياتهم الدالة على عظيم كراماتهم ، ص 235 از على عليه السّلام و ابن عباس و در ص 161 ذيل آيه دوازدهم از آيات نازله در شأ ن اهل بيت عليهم السّلام تا ص 165 با شش طريق .
10 - تذكره سبط ابن جوزى ، فصل فى ذكر الحجة المهدى ، ص 326 از على عليه السّلام و عبداللّه بن عمر.
11 - البدء والتاريخ ، تأ ليف : ابن زيد بلخى ، ج 1، الفصل السابع ، ص 62 از ابن مسعود.
12 - معجم كبير طبرانى ، ج 10، ص 78 از ابن مسعود با سه سند و از عبداللّه بن عمر با چهار سند.
13 - فتوحات مكيّه ابن عمر بن محى الدين ، ج 3، باب 366، ص 106 به طور ارسال مسلّم .
14 - مطالب السئول ابن طلحه ، باب ثانى عشر، ص 125 از ابوسعيد خدرى و عبداللّه بن مسعود.
15 - تذكره قرطبى ، باب منه آخر فى المهدى و صفته ، ص 615 از ابوسعيدخدرى .
16 - ذخائر العقبى ، ص 136 از على بن هلال از پدرش .
17 - فرائدالسمطين ،ج 2،ص 310،ح 561ازابوسعيدوعبداللّه بن عباس .
18 - الفتن والملاحم ابى الفداء، ج 1، فصل فى ذكر المهدى ، ص 25 از حجّاج .
19 - فصول المهمّه ابن صبّاغ ، فصل ثانى عشر، از عبداللّه عمر وابن مسعود.20كنزالعمال ، حديث 38653 از ابوسعيد خدرى و نيز در احاديث ديگر از على عليه السّلام و ابن مسعود و غيره .
اينها كه اشاره شد به عنوان نمونه است و گر نه بيشتر از پنجاه كتاب معتبر فعلاً در نزدم موجود است و در همه آنها جمله ((يَملا اْلاَرْضَ قِسْطاً)) كه حكايت از حكومت جهانى دارد، نقل شده است . بنابراين ، مسأ له مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - مسأ له حكومت جهانى اسلام و مسأ له آينده اسلام و قرآن مى باشد و او زنده است و ظهور خواهد فرمود.
اين بود آنچه در زمينه ((اتفاق شيعه و اهل سنّت )) در باره حضرت مهدى - صلوات اللّه عليه - به نظرمان آمده بود. وصلّى اللّه على محمَّد وآله الطاهرين والحمد للّه ربِّ العالمين .


نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390ساعت 18:6 توسط سجاد| |
برچسب ها: مهدى موعود (ع ) و حكومت جهانى

همان روزى است كه در آن روز ظهور خواهد بود. فرمود بگو در زيارت آن حضرت :

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللّهِ فى اَرْضِهِ

سلام بر تو اى حجت خدا در روى زمين

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللّهِ الَّذى

سلام بر تو اى ديده بان (يا ديده ) خدا در ميان خلق سلام بر تو اى نور خدا كه

يَهْتَدى بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا

راه جويان بدان راهنمايى شوند و به وسيله او از كار مؤ منان گشايش شود سلام بر تو اى

الْمُهَذَّبُ الْخاَّئِفُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِىُّ النّاصِحُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

پاك پروريده ترسان (از دشمن ) سلام بر تو اى سرپرست خيرخواه سلام بر تو

يا سَفينَةَ النَّجاةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَياةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

اى كشتى نجات سلام بر تو اى چشمه حيات سلام بر تو باد

صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

درود خدا بر تو و بر خاندان پاك و پاكيزه ات باد سلام بر تو

عَجَّلَ اللّهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الاْمْرِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

خدا شتاب كند در وعده يارى تو و پيروزى كارت سلام بر تو اى

مَوْلاىَ اَنَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَ اُخْريكَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ تَعالى

سرور من ، و من دوست تو و بيناى به آغاز و انجام كارت هستم و به سوى خداى تعالى

بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ اَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلى يَدَيْكَ وَ اَسْئَلُ

بوسيله تو و خاندانت تقرب جويم و منتظر ظهور تو و پيروزى حق بدست تو هستم و از خدا مى خواهم

اللّهَ اَنْ يُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ يَجْعَلَنى مِنَ الْمُنْتَظِرينَ

كه درود فرستد بر محمد و آل محمد و مرا در زمره منتظران

لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلى اَعْداَّئِكَ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ

و پيروان تو قرار دهد و در زمره ياوران تو در برابر دشمنانت و كسانى كه در پيش رويت در ميان

يَدَيْكَ فى جُمْلَةِ اَوْلِياَّئِكَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللّهِ

دوستانت شربت شهادت مى نوشند اى مولاى من اى صاحب الزمان درود خدا

عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ بَيْتِكَ هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فيهِ

بر تو و بر خاندانت ، امروز روز جمعه است و آن روز تو است كه انتظار

ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ

ظهور تو در آن روز و انتظار فرج مؤ منان بدست تو و كشتار كافران بوسيله شمشير تو

وَ اَنَا يا مَوْلاىَ فيهِ ضَيْفُكَ وَ جارُكَ وَ اَنْتَ يا مَوْلاىَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ

در اين روز مى رود و من اى آقاى من در اين روز ميهمان تو و پناهنده ات هستم و تو اى سرور من بزرگوارى از فرزندان

الْكِرامِ وَ مَأمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الاِْجارَةِ فَاَضِفْنى وَ اَجِرْنى صَلَواتُ اللّهِ

بزرگواران هستى و به ميهمان نوازى و پناه دادن ماءمورى پس مرا بنواز و پناهم ده درود خدا

عَلَيْكَ وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ

بر تو و بر خاندان طاهرينت باد.

لينك دانلود فايل صوتي:

http://www.upload.iran-forum.ir/download91823.html


نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390ساعت 12:23 توسط سجاد| |
برچسب ها: دانلود فايل صوتي زيارت امام زمان(عج)در روز جمعه همراه با متن زيارت

دانلودش كن ضرر نميكني

www.up98.org/upload/server1/02/d/dpn3p3tax6h2b0siwn.pdf


نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390ساعت 9:34 توسط سجاد| |
برچسب ها: دانلود كتاب جوانان ياور مهدي(عج)

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 11 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin