مهدویت

(چرائى غيبت)

                پرسش پيرامون علت غيبت، نه تنها پس از وقوع غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)بلكه حتّى قبل از پيدايش ظاهرى آن حضرت، در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)و امامان پس از او مطرح مى شده، بگونه اى كه در فرمايشات آن بزرگواران نيز، به پاسخگويى آن پرداخته شده است.

                آنچه قبل از بررسى گذراى اين مبحث، لازم به تذكّر است، اشاره به ناتوانى بشر در شناخت اسرار پيچيده هستى، در همه زمينه هاست.

                با پيشرفت علم و دانش، انسانها روز به روز آفاق گسترده ترى را فرا روى خويش مى يابند كه حجم معلومات و دانسته هاى خود را در برابر مجهولات و امور ناشناخته آن بسيار ناچيز مى شمارند. از انيشتين نقل شده است كه انگشت خود را به آب دريا زد و گفت: «نسبت بين آبى كه انگشت مرا مرطوب ساخته به آب دريا، مثل نسبت معلومات، ما در برابر مجهولات هستى است.»

                منظور از اين بيان، اعتراف به ناشناخته ماندن بسيارى از ابعاد غيبت و حكمت هاى آن است، به عبارت ديگر بايد پذيرفت كه اگر در پاره اى روايات به برخى عدل و  حكمت هاى غيبت دست يافتيم، هرگز به اين معنا نيست كه غيبت داراى علت هاى اساسى تر و حكمت هاى بالغه ديگر نمى باشد، با اين همه نگاهى مختصر به برخى روايات اين باب، خالى از فايده نيست:



ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390ساعت 19:35 توسط سجاد| |
برچسب ها: (چرائى غيبت)

همنشينان امام زمان(عليه السلام) چگونه اند؟

                سعادتمندانى كه توفيق ديدار يافته اند، امتحان شدگانى كه لياقت همنشينى با امام خويش را به اثبات رسانده اند، ياران با وفايى كه به خاطر اوج ايمان و تقوى و ولايت شان شرافت حضور در خيمه قائم(عليه السلام)را پيدا كرده اند، در كنار مولا و مراد خويش چه حالى دارند؟ حالِ منتظران نيز همانگونه است!

                آنان چه آدابى را مراعات مى كنند؟ در نشست و برخاست ها و در سكوت و سخن گفتن هاى شان چه مراقبت هايى دارند؟

                آداب و سلوك منتظران نيز همانند آداب و سلوك آنان است!


نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390ساعت 14:31 توسط سجاد| |
برچسب ها: همنشينان امام زمان(عليه السلام) چگونه اند؟

تفكيك (علايم ظهور) از (اشراط الساعة)

 بر پايه‏ ى مستندات اسلامى، در روند تسلسل تاريخى حوادث عظيم جهانى، نخست انقلاب مصلح كل حضرت ابا صالح المهدى‏عليه السّلام  رخ مى‏دهد و در پى آن دولت كريمه مهدوى شكل مى‏گيرد و آنگاه پس از سپرى شدن عصر طلايى ظهور، فرجام تاريخ فرا مى‏رسد و بساط دنيا درهم ريخته و قيامت برپا مى‏گردد و پيش از حادث شدن قيامت، نشانه ‏هايى ظاهر مى‏شود كه از بروز قيامت خبر مى‏دهد، اين نشانه ‏ها در فرهنگ اسلامى ما (اشراطالساعة) ناميده شده‏اند (اشراط جمع (شَرَط) به معناى (علامت) است).

 خداوند سبحان مى‏فرمايد:

 (فَهَلْ يَنْظُرُونَ إلاَّ السّاعَةَ أَنْ تَأتِيَهُمْ بَغتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها)

آيا كافران جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان فرا رسد، در حالى كه هم اكنون نشانه‏هاى آن پديد آمده است؟)

 حال اين كه نشانه‏هاى بروز قيامت يا (اشراطالساعة) چه امورى هستند، بحثى است كه در ادامه و ضمن بيان (نكات) مربوط به علايم ظهور بدان خواهيم پرداخت. به هر روى بايد توجه كرد كه هر دو واقعه ى (ظهور حضرت بقية الله الاعظم(عجل الله تعالى فرجه) و (پديدار شدن رستاخيز) در مقطع تاريخى موسوم به (آخرالزمان) صورت مى‏پذيرد و احتمال اشتباه شدن آن‏ها مى‏رود.

 بر اين پايه لازم است با هوشيارى كامل، آن‏ها را شناسايى نموده و از يكديگر تفكيك كرد و از درهم آميختن و جابجايى آن‏ها - خطايى كه برخى از نويسندگان بدان مبتلا شده‏ اند - دورى گزيد.


نوشته شده در سه شنبه 26 مهر 1390ساعت 16:16 توسط سجاد| |
برچسب ها: تفكيك (علايم ظهور) از (اشراط الساعة)

( انتظار و شهادت ) 

«المنتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه فى سبيل اللّه.»

                تشبيه در هر زبانى از يك نوع قاعده منطقى عام پيروى مى كند كه تكيه بر استدلال و خِرد دارد، و تابع ذوقيّات محض و هنر مطلق نيست.

                تشبيه نوعى تصرّف ذوقى است امّا با قانونمندى عقلى، نوعى كاربرد هنرى است امّا با شيوه اى خِردپذير.

                اگر اشك را به شبنم، و گونه هاى طفلى يتيم را به گلبرگ تشبيه مى كنند، اولى از جهت زلاليّت و طهارت و ديگرى از باب لطافت و زيبايى است.

                اگر دلاوران را به كوه، و فرياد بلندشان را به رعد همانند مى كنند، اولى از نظر صلابت و پايمردى، و ديگرى از حيث مهابت و خروشندگى است.

                اينجا نيز اگر منتظران ظهور، به در خون طپيدگان راه خدا تشبيه شده اند، همه مى پذيرند كه بايد نوعى يكسانى و همانندى بى نشان برقرار باشد. امّا از چه جهتى؟

                آيا مى توان پذيرفت كه در اين روايت نورانى، تنها وجه تشبيه بين منتظِر و سردار بخون طپيده راه خدا، در اجر و پاداش قيامت است؟

                متأسّفانه مقدّمه بسيارى تحريفات در اسلام مقدّس، اكتفا به تحليل هاى ساده انديشانه عوام پرور و دريافت و القاى مضامين خنثى و غير مسئوليت آور از بخشى تعاليم حياتى و انسانساز اسلام است.

                امرى كه باعث شده است تا به عنوان مثال، يكى از ناب ترين تعاليم مبارزاتى اسلام يعنى «تقيّه» در چنبره سياست دغل پيشه گان، تا حدّ گوشه نشينى و بى تفاوتى و تا مرز تسليم و كرنشى ذليلانه در برابر نيروى مسلّط باطل سقوط كند. و يا توكّل كه يكى از عالى ترين جلوه هاى عرفان انسانهايى مؤمن و مدير و سختكوش است، به يكى از ابزارهاى خمودى و سستى تن پرورانِ مؤمن نما، تبديل شود.

                با توجّه به اين مقدّمه، اگر در اين حديث حماسه ساز، تنها به اجر و ارزش منتظران اشاره شده و نسبت به فهم انتظار سخنى به ميان نيامده باشد، در حقيقت راه تحريفى ديگر بر منحرفين گشوده گشته است.

                در اين صورت آنان كه انتظار را دست روى دست نهادن و در خانه نشستن و ديده به در دوختن مى شمارند و آنها كه انتظار را تسليم به وضعيّت انحراف آلوده موجود و اميدوار بودن به وضعيّت ايده آل در آينده مى دانند، چه مانع ورادعى دارند كه اجر شهيد به خون طپيده راه خدا را، براى منتظرانى از اين قبيل اثبات كنند؟

                براستى در اين صورت بحث هماهنگى و همخوانى كليه تعاليم اسلامى را چگونه مى توان تفسير كرد؟

                اينكه كليه احكام و فرامين اسلام مجموعه اى هماهنگ و نظام گرفته را تشكيل مى دهد و در هر زمينه اى نوعى قانونمندى واحد بر آن حكومت دارد، نشان مى دهد كه عظمت اجر و پاداش جز به تناسب ميزان دشوارى عمل و كثرت رنج در راه خدا نيست. نمى شود قبول كرد كسى كه به همه تعلقاتش پشت كرده، از همه لذتها و خوشى ها دست شسته و شب و روزش را در مجاهدت و جانبازى به سر آورده، با آنكس كه هر جور خواسته زندگى كرده، و هر چه دلش مايل بوده خورده و پوشيده، و هر گونه كه توانسته به لذت بردن و كامرانى پرداخته، اجرى برابر داشته باشد.

                اين است كه بايد پذيرفت كه اين فرمايش پر ارزش امام معصوم(عليه السلام)، بيش از آنكه در صدد بيان عظمت اجر و پاداش منتظران در روز قيامت باشد، به كيفيت انتظار نظر دارد.

                انتظار را نوعى مبارزه مى شمارد و سختى هاى راه پرنشيب و فراز انتظار را خاطرنشان مى سازد.

                منتظِر را تلاشگرى نستوه مى داند كه در برابر هر انحرافى مى ايستد و باالهام از شيوه و آيين امام و مقتداى مورد انتظار خويش در راه اصلاح خود و جامعه اش به جهاد و مقاومت مى پردازد و آنقدر مى كوشد تا شايستگى همانندى و همنوايى با مجاهدان فى سبيل اللّه را بيابد و عاقبت در اين مسير به چنان اوجى دست مى يازد كه مثيل و نظير شهيدان بخون خفته راه خدا گردد. و اين است مفهوم انتظار!


نوشته شده در سه شنبه 26 مهر 1390ساعت 16:1 توسط سجاد| |

زندگى شخصى امام عصر (عج) چگونه است؟

پاسخ:

زندگى او همچون زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم(عليهم السلام)است، او در دوران حكومتش همچون طاغوتيان و مستكبران زندگى نمى كند و در كاخهاى آسمان خراش نمى نشيند، لباس و غذا و بر خوردش با مردم بسيار ساده است.

حضرت رضا(عليه السلام) فرمود:

«وَمَا لِباسُ الْقائِمِ(عج) اِلاَّ الْغَليظَ وَلاطَعامُهُ اِلاَّ الْخَشَبَ;

لباس قائم(عج) جز پارچه زبر و خشن، و غذاى او جز غذاى ساده نيست.»

او در بر خورد با مستضعفان آنچنان است كه به فرموده پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم):

هنگام حكومت مهدى(عج) نيازمندانى به حضورش مى آيند و در خواست نيازمنديهاى خود مى كنند، آنحضرت مقدارى كه در خواست كنندگان بتوانند حمل كنند بدون شماره به آنها مى دهد.

آرى اين همان روش پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امام على(عليه السلام) و ساير امامان معصوم(عليهم السلام) است.

امام على(عليه السلام) مى فرمايد:

«پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) هنگام غذا خوردن روى زمين مى نشست و با دست خود كفشهايش را مى دوخت و لباسش را وصله مى كرد.»

و حضرت على(عليه السلام) در مورد خودش هنگام حكومت فرمود:

«امام شما با اين همه قدرت و مكنت از دنيا به دو لباس كهنه و عادى، و از غذا به دو قرص نان اكتفاء كرده است.»

اين عمل انقلابى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان(عليهم السلام) بايد سرمشق همه باشد، چرا كه انسان تا خود را از اسارتهاى مادى نرهاند، نمى تواند خيزش كند و در فضاى معنويّت به پرواز در آيد، از طرفى مفاسد تجمّل پرستى و ولخرجى و اسراف و اتراف بركسى پوشيده نيست، بنابر اين بيائيم در زندگى به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و آلش(عليهم السلام) اقتداء كنيم.

همين معنى در حديثى از امام صادق(عليه السلام) براى يار و شاگرد با وفايش مفضّل(رحمه الله) بيان شده است، به مفضّل(رحمه الله) فرمود:

كار امام قائم سياست شب و سياحت روز و غذاى ساده است همچون زندگى اميرالمؤمنين(عليه السلام)

علاّمه مجلسى(رحمه الله) گويد: منظور از سياست شب، رتق وفتق امور و اتخاذ روشهاى سياسى در پيشبرد هدفهاى سياسى و طرح ريزى در اين باره است.

و منظور از سياحت روز، تلاش و حضور در صحنه اجتماع براى مبارزه و جهاد با دشمن و تأمين نيازهاى مردم و رسيدگى به درد دل آنها است.

و منظور از خوراك ساده هم معلوم است، خلاصه اينكه روش زندگى اش همچون روش حضرت على(عليه السلام) مى باشد.

البته بايد توجه داشت كه آن حضرت هنگام قيام و حضور در جبهه جنگ با دشمن، غرق در اسلحه است، زره رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)در تن و شمشير ذوالفقار آنحضرت در دست و كلاهخود آنحضرت را برسر دارد.

و از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

«تُراث رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)به امام قائم(عج) مى رسد، يكى از ياران پرسيد تُراث چيست؟

فرمود: شمشير، زره، عمامه، لباس بُرد، شلاق و اسب و زين و آلات جنگى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است.»


نوشته شده در دو شنبه 25 مهر 1390ساعت 13:50 توسط سجاد| |
برچسب ها: زندگى شخصى امام عصر (عج) چگونه است؟

اقامتگاه حضرت مهدى(عليه السلام) كجاست؟

مى پرسند: امام قائم(عج) كجاست و آيا فرزند و همسر دارد؟

 

پاسخ:

از قواعد و روايات معصومين(عليهم السلام) استفاده مى شود كه امام قائم(عج) هم اقامتگاه مخصوص دارد و هم زن و فرزند.

در مورد اقامتگاه آنحضرت ـ نخست بايد توجّه داشت كه آنحضرت همه ساله در مراسم عظيم حج شركت مى كند.

و بعضى از سعادتمندان در مراسم حج به محضرش شرفياب شده اند.

همچنين هر جا كه بخواهد از مشاهد مشرّفه و ... خواهد رفت.

امّا در مورد اقامتگاه آنحضرت و فرزندان و بستگان و ياران مخصوص (اوتاد) چندين مكان مانند: مدينه، دشت حجاز، كوه رضوى، كرعه و سرزمينهاى دور دست و ... گفته شده است.

در ميان اين گفتار آنچه بيشتر نظرها را جلب مى كند اين است كه اقامتگاه آنحضرت و فرزندانش و گروهى از خواص يارانش در جزيره اى از درياى بزرگ مى باشد.

از امام هادى(عليه السلام) داستانى نقل شده كه خلاصه اش اين است:

حضرت مهدى(عج) و فرزندانش در جزيره هائى بسيار بزرگ و پهناور در دريا زندگى مى كند و عدد شيعيان آنجا بسيار زياد است، و فرزندان وى هر يك حاكم جزيره اى هستند و خدا بهتر مى داند.


نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390ساعت 13:50 توسط سجاد| |
برچسب ها: اقامتگاه حضرت مهدى(عليه السلام) كجاست؟

سخنى درباره نيمه شعبان

شيخ حرّعاملى(رحمه الله) از بزرگان اصحاب نقل مى كند كه امام صادق(عليه السلام)فرمود:

«شبى كه حضرت قائم(عج) در آن متولّد شد، هيچ نوزادى در آن شب متولّد نمى شود مگر اينكه مؤمن خواهد شد، و اگر در سرزمين كفر متولد گردد، خداوند او را به بركت امام مهدى(عج) به سوى ايمان منتقل مى سازد.»

در نيمه شعبان زيارت حضرت امام حسين(عليه السلام) و همچنين زيارت امام زمان(عليه السلام) مستحب است، امام صادق(عليه السلام)فرمود:

«شب نيمه شعبان بهترين شب بعد از شب قدر است و خواندن دو ركعت نماز در شب نيمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است، در ركعت اول بعد از حمد، سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحيد خوانده شود».

غسل و شب زنده دارى و عبادت در اين شب بخصوص فضائل بسيار دارد، اين شب در نزد خدا چنين مقامى دارد كه ولادت با سعادت امام زمان(عليه السلام) در سحرگاه اين شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده است.

ضمناً رواياتى آمده كه نيمه شعبان همان شب قدر و تقسيم ارزاق و عمرها است، و در بعضى از اين روايات است شب نيمه شعبان شب امامان(عليهم السلام) است و شب قدر شب رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

از جمله فضائل اين شب اينكه، از شبهاى مخصوص زيارت امام حسين(عليه السلام) است كه صدهزار پيامبر(صلواة اللّه عليهم) آن حضرت را در اين شب زيارت مى كنند.

از نمازهاى مستحبى كه در اين شب وارد شده دو ركعت نماز است كه در هر ركعت بعد از حمد صدبار سوره توحيد خوانده مى شود.

نقل شده: رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: شب نيمه شعبان در خواب ديدم جبرئيل بر من نازل شد و فرمود: اى محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) در چنين شبى خوابيده اى؟ گفتم: اين شب چه شبى است؟

فرمود: شب نيمه شعبان است برخيز، مرا بلند كرد و به بقيع برد، و سپس فرمود: سرت را بلند كن زيرا در اين شبها درهاى رحمت خدا در آسمان بروى بندگان باز است، همچنين درِ رضوان، درِ آمرزش، درِ فضل، درِ توبه، درِ نعمت، درِ جود و سخاوت، درِ احسان باز است، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در اين شب گنهكاران را آزاد مى كند، پايان عمرها در اين شب، تعيين مى گردد، رزق هاى يكسال در اين شب تقسيم مى شود و حوادث يكسال در اين شب معيّن مى گردد.

اى محمّد! كسى كه اين شب را با تكبير و تسبيح و تهليل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است، و خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد... اى محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) اين شب را احياء دار و به امت خود دستور بده آنها نيز اين شب را احياء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرّب جويند، چرا كه اين شب شبى شريف است.

از اعمال اين شب، خواندن دعاى كميل در سجده است روايت شده كه كميل گويد ديدم على(عليه السلام) اين دعا را در شب نيمه شعبان در سجده خواندند.

در مورد زيارت امام حسين(عليه السلام) در اين شب بخصوص در صورت امكان در كنار قبرش، آمده هر كه بشناسد امام حسين(عليه السلام)را و شهادت او و هدف شهادتش را كه موجب نجات امت گرديد و وسيله و راهگشائى براى رسيدن به فوز عظيم شد (خلاصه اينكه عبادتش در اين شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خويشتن را در برابر خدا خاضع نمايد كه شايستگى آن را دارا مى باشد و نيز از خدا خواسته هاى شرعيش را تقاضا كند. 

سخنى درباره نيمه شعبان

شيخ حرّعاملى(رحمه الله) از بزرگان اصحاب نقل مى كند كه امام صادق(عليه السلام)فرمود:

«شبى كه حضرت قائم(عج) در آن متولّد شد، هيچ نوزادى در آن شب متولّد نمى شود مگر اينكه مؤمن خواهد شد، و اگر در سرزمين كفر متولد گردد، خداوند او را به بركت امام مهدى(عج) به سوى ايمان منتقل مى سازد.»

در نيمه شعبان زيارت حضرت امام حسين(عليه السلام) و همچنين زيارت امام زمان(عليه السلام) مستحب است، امام صادق(عليه السلام)فرمود:

«شب نيمه شعبان بهترين شب بعد از شب قدر است و خواندن دو ركعت نماز در شب نيمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است، در ركعت اول بعد از حمد، سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحيد خوانده شود».

غسل و شب زنده دارى و عبادت در اين شب بخصوص فضائل بسيار دارد، اين شب در نزد خدا چنين مقامى دارد كه ولادت با سعادت امام زمان(عليه السلام) در سحرگاه اين شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده است.

ضمناً رواياتى آمده كه نيمه شعبان همان شب قدر و تقسيم ارزاق و عمرها است، و در بعضى از اين روايات است شب نيمه شعبان شب امامان(عليهم السلام) است و شب قدر شب رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

از جمله فضائل اين شب اينكه، از شبهاى مخصوص زيارت امام حسين(عليه السلام) است كه صدهزار پيامبر(صلواة اللّه عليهم) آن حضرت را در اين شب زيارت مى كنند.

از نمازهاى مستحبى كه در اين شب وارد شده دو ركعت نماز است كه در هر ركعت بعد از حمد صدبار سوره توحيد خوانده مى شود.

نقل شده: رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: شب نيمه شعبان در خواب ديدم جبرئيل بر من نازل شد و فرمود: اى محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) در چنين شبى خوابيده اى؟ گفتم: اين شب چه شبى است؟

فرمود: شب نيمه شعبان است برخيز، مرا بلند كرد و به بقيع برد، و سپس فرمود: سرت را بلند كن زيرا در اين شبها درهاى رحمت خدا در آسمان بروى بندگان باز است، همچنين درِ رضوان، درِ آمرزش، درِ فضل، درِ توبه، درِ نعمت، درِ جود و سخاوت، درِ احسان باز است، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در اين شب گنهكاران را آزاد مى كند، پايان عمرها در اين شب، تعيين مى گردد، رزق هاى يكسال در اين شب تقسيم مى شود و حوادث يكسال در اين شب معيّن مى گردد.

اى محمّد! كسى كه اين شب را با تكبير و تسبيح و تهليل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است، و خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد... اى محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) اين شب را احياء دار و به امت خود دستور بده آنها نيز اين شب را احياء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرّب جويند، چرا كه اين شب شبى شريف است.

از اعمال اين شب، خواندن دعاى كميل در سجده است روايت شده كه كميل گويد ديدم على(عليه السلام) اين دعا را در شب نيمه شعبان در سجده خواندند.

در مورد زيارت امام حسين(عليه السلام) در اين شب بخصوص در صورت امكان در كنار قبرش، آمده هر كه بشناسد امام حسين(عليه السلام)را و شهادت او و هدف شهادتش را كه موجب نجات امت گرديد و وسيله و راهگشائى براى رسيدن به فوز عظيم شد (خلاصه اينكه عبادتش در اين شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خويشتن را در برابر خدا خاضع نمايد كه شايستگى آن را دارا مى باشد و نيز از خدا خواسته هاى شرعيش را تقاضا كند. 


نوشته شده در شنبه 23 مهر 1390ساعت 19:33 توسط سجاد| |
برچسب ها: سخنى درباره نيمه شعبان

كلامى زيبا از حضرت على(عليه السلام)

در پايان اين قسمت از بحث، مناسب است كه توجه خوانندگان محترم را به فرمايش حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه بيانگر بعضى از علل و حكمت هاى غيبت است جلب كنيم. آن جا كه حضرت به كميل بن زياد نخعى مى فرمايد:

«اللّهمَّ بلى! لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة، إما ظاهراً مشهوراً، و إما خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبيّناته، وكم ذا وأين اُولئك؟ اُولئك واللّه الأقلّون عدداً، والأعظمون عند اللّه قدراً.

يحفظ اللّه بهم حججه و بيّناتِهِ حتّى يودعوها نظراءهم، و يزرعوها في قلوب أشباههم.

هَجَم بهم العلم على حقيقة البصيرة، وباشروا روح اليقين، واستلانوا ما استعوَرهُ المترفونَ، واَنسوا بما استوحش منه الجاهلون، وصحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى.

اُولئك خلفاء اللّه في أرضه، و الدعاة إلى دينه، آه آه شوقاً إلى رؤيتهم!».

 «بار خدايا! چنين است كه زمين هرگز از كسى كه با حجت و دليل، قيامِ به حق نمايد و دين خدا را برپا دارد خالى نخواهد ماند; خواه اين كس ظاهر و آشكار باشد ]مانند امامان يازده گانه معصوم(عليهم السلام) [خواه در حال ترس و پنهانى ]مانند امام دوازدهم حضرت مهدى(عليه السلام)[ تا دلايل الهى و مشعل هاى فروزان خدا از بين نرود. و آنان چند نفرند و كجايند؟ به خدا سوگند كه تعداد آنان اندك و مقام و منزلتشان در نزد خدا بسى بزرگ و ارجمند است. زيرا خدا به وسيله آنان حجت ها و دلايل روشن خويش را پاسدارى مى كند، تا آن را به كسانى مانند خود بسپارند و بذر آن را در دل هاى افرادى مثل خودشان بيفشانند.

علم و دانش با بينش حقيقى به آنان رو مى آورد و آنها، روح يقين را با نهادى آماده و پاك لمس مى كنند و آنچه را دنيا پرستان هوس باز، دشوار و ناهموار شمارند، آنها براى خويش آسان و گوارا دانند و آنچه را جاهلان از آن هراسان باشند آنان بدان انس گيرند. زيرا آنان دنيا را با بدن هايى همراهى مى كنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوسته است.

آنان در زمين، خلفاى خدا و دعوت كنندگان به دين او هستند. چقدر مشتاق و آروزمند ديدارشان هستم!»

آنچه حضرت امير المؤمنين(عليه السلام) در اين حكمت براى كميل بن زياد بيان فرموده است، جز برپيامبر اكرم و امامان معصوم بعد از آن حضرت، بر هيچ مقام و شخصيّتى منطبق نمى شود. حتى ابن ابى الحديد نيز اين جملات امام(عليه السلام) را بيانگر اعتقادات شيعه مى داند و مى گويد: «اين جمله اعتراف صريح امام نسبت به مذهب اماميه است». 

نكاتى چند از كلام حضرت على(عليه السلام)

حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين كلام ژرف و پر محتوا، نكات مهمى را بيان داشته اند كه به آن اشاره مى كنيم:

1 ـ امام(عليه السلام) قبل از هر چيز توجه جامعه بشرى ـ به خصوص مسلمانان ـ را به ضرورت مسئله امامت و رهبرى خاطر نشان فرموده و نياز مبرم جامعه اسلامى را، در هر عصر وزمان، به وجود امام واجد تمام شرايط كه از سوى خدا انتخاب شده باشد، متذكر شده و در بيانى شيوا و دعا گونه، خداوند متعال را بر صدق گفتار خود كه بيان يك حقيقت دينى و ضرورت اسلامى است گواه گرفته است كه نبايد صحنه زمين از امام و رهبرى كه بيانگر حقايق و خواسته هاى الهى است خالى بماند. زيرا اگر زمين از حجت خدا خالى بماند، دلايل الهى آسيب پذير مى شود و نشانه هاى خدا در زمين باطل خواهد شد.

2 ـ نكته ديگرى كه امام(عليه السلام) بدان اشاره فرموده اند تشريح موقعيت امامان راستين و جانشينان واقعى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)اسلام است كه در وجود خود و فرزندان معصوم آن حضرت خلاصه گرديده است. لذا حضرت بار ديگر نظر جامعه را به اين نكته توجه مى دهد كه عهده دار مقام امامت و رهبرى مسلمانان، از طرف خدا تعيين مى شود. اين امام، ممكن است به دو وجه وظيفه خطير امامت را انجام دهد و در هر حال مردم را به سوى خواست خدا هدايت نمايد و اين معنا از دو جمله مختصر و پر محتواى آن حضرت استفاده مى شود كه فرمود: «إما ظاهراً مشهوراً و إما خائفاً مغموراً». زيرا يا اين گونه است كه جامعه اسلامى بعد از پيامبر اسلام فرمايشات آن حضرت را در مورد اطاعت و فرمان بردارى از امام و رهبر واجد تمام شرايط ـ كه از سوى خدا به وسيله پيامبرش اعلان گرديده است ـ به كار مى گيرند و زمينه و شرايط براى فعاليت همه جانبه امام و حجت بعد از پيامبر فراهم مى گردد كه در اين صورت، امام زعامت مستقيم جامعه اسلامى را به دست مى گيرد و به طور ظاهر و آشكار در ميان مردم به هدايت و ارشاد آن ها مى پردازد و تمام دستورات و قوانين اسلام را مانند پيامبر اجرا مى كند و يا اين گونه است كه مردم نسبت به امام و رهبر معصوم، فرمان بردار نيستند كه در اين فرض نيز از دو حال خارج نيست:

حالت اول اين است كه گر چه امام(عليه السلام) به واسطه غصب خلافت از سوى ديگران، از آزادى برخوردار نيست، لكن تا حدّى مى تواند در جهت نشر علوم قرآن و ترويج احكام اسلام و جوابگويى به مشكلات فكرى فعاليت كند همانطورى كه هر كدام از امامان معصوم ما، مشكلات علمى و فكرى و ساير مشكلات جامعه را در حدّ امكان به نحو احسن مى گشودند.

حالت دوم اين است كه بر اثر حاكميّت زمامداران خود سر و ستمگر و نامساعد بودن زمينه و شرايط لازم براى انجام وظيفه رهبرى، امام(عليه السلام) ـ از ترس جان خود و شيعيان ـ ناگزير مى گردد كه به صورت ناشناس و پنهانى به سر برد تا زمينه و شرايط كافى براى حضور وى در جامعه فراهم شود. مانند امام دوازدهم، حضرت مهدى(عليه السلام) كه با چنين موقعيت دردناك و جانسوزى روبرو گرديد و جوّ حاكم به حدّى تيره و نامساعد بود كه امام(عليه السلام) را وادار به اختفاى از دشمن و غيبت از انظار عمومى كرد; به طورى كه بر اساس رواياتى كه در اين رابطه آمده است، شيعيان به جهت رعايت مسايل امنيّتى، حتّى از تصريح نام مبارك امام دوازدهم(عليه السلام) منع شده بودند و با رمز و اشاره درباره آن حضرت سخن مى گفتند

3 ـ نكته ديگرى كه از كلام حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) استفاده مى شود اين است كه امام(عليه السلام) به تعداد امامان اشاره فرموده است و با اداى سوگند، قلّت و محدوديّت امامان معصوم را خاطر نشان كرده است. اين موضوع با در نظر گرفتن روايات فراوانى كه از پيامبراكرم درباره خلفاى دوازده گانه آن حضرت آمده است تنها با عقيده شيعه اماميّه كه قائل به امامت دوازده امام هستند، منطبق مى گردد.

4 ـ آخرين نكته اى كه متذكر مى شويم اين است كه ايشان، پس از بر شمردن برترى ها و ويژگى هاى ممتازى كه در اين گروه و عدّه كم موجود است، اوصاف و صفاتى را براى آنان ذكر مى كند كه جز در پيامبران و جانشينان آنان چنين صفاتى وجود ندارد.

حضرت مى فرمايد: «اينان خلفاى خدا در زمين و دعوت كنندگان به دين او هستند».

اين بيان را قرآن كريم در مورد پيامبرانى مانند داود(عليه السلام) آورده است و از وى به عنوان خليفه خدا در زمين نام برده است چنانكه مى فرمايد:

(يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ) «اى داود! ما تو را خليفه خود در زمين قرار داديم. پس در بين مردم به حق داورى كن».

از توجه به فرمايش حضرت على(عليه السلام) كه از آن افراد، به عنوان خلفاى خدا در زمين ياد مى كند و همچنين با توجه به اين نوع از آيات قرآن كريم، نكته اى كه بدان پى مى بريم اين است كه جز پيامبر گرامى اسلام و جانشينان بر حقّ آن حضرت، كه نقش رهبرى و تعليم و تربيت صحيح جامعه را بر عهده دارند، كسى ديگر نمى تواند حجت و خليفه خدا در زمين باشد.

بنابر اين، روشن شد كه مقصود على(عليه السلام) از بيان عدّه خلفا، همان امامان و پيشوايان راستين شيعه است كه مسئوليت امامت و رهبرى جامعه اسلامى از طرف خدا به وسيله پيامبر بر دوش آنها نهاده شده است.

بديهى است كسانى كه بعد از پيامبر گرامى اسلام به طور خود سرانه و بدون توجه به سفارشات آن حضرت و نصّ صريح قرآن در مورد امامت حضرت على(عليه السلام)زمام امور را به دست گرفتند، نمى توان از آنان به عنوان خليفه خدا ياد كرد. زيرا خليفه خدا كسى است كه از طرف خدا به وسيله رسولش انتخاب شده باشد. لذا اگر كسى از آنان به عنوان خليفه خدا تعبير كند بر خلاف صريح آيات قرآن عمل كرده است.

با اين بيان روشن مى شود كه مدّعيان مقام خلافت كه بعد از پيامبر در برابر اهل بيت آن حضرت تشكيل جبهه داده بودند، «خليفة اللّه» نبودند. زيرا هيچ گونه نصّ و دليلى كه حاكى از خليفة اللّهى آنان باشد از طرف خدا و رسول، اعلام و ارائه نگرديده است. همين طور آنان خليفه مردم هم نبودند; زيرا در موقع انتخاب آنان به آراى عمومى مراجعه نشده بود و كسانى كه از آنان به عنوان خليفه ياد كردند اولا از خودشان بودند مثل اين كه عمر دست به پشت دست ابى بكر زد و از او به عنوان خليفه ياد كرد و ثانياً تعداد آنها در آغاز كار به اندازه تعداد انگشتان يك دست هم نبود. زيرا طبق شواهد تاريخى، آغاز كار، بيعت فقط توسّط ابو بكر و عمر و ابو عبيده جرّاح (گوركن) انجام گرفت. به همين جهت چنين انتخابى هيچ جنبه قانونى ندارد و هيچ يك از مسلمانان نبايد آن را بپذيرند.

اين موضوع را ما مى توانيم از سخنان گهر بار حضرت شاه ولايت، مولانا اميرالمؤمنين على(عليه السلام) استفاده كنيم; آن حضرت مى فرمايد:

«واعجباه! أتكون الخلافة بالصحابة ولاتكون بالصحابة والقرابة».

«چه شگفت آور است! آيا رسيدن به خلافت، تنها با نام و نشان صحابى داشتن روا است; امّا با نام و نشان صحابى داشتن و قرابت و خويشاوندى پيامبر روا نيست».

در همين راستا، حضرت خطاب به غاصبين خلافت فرمود:

فإن كنت بالشورى ملكتَ اُمورهم

فكيف بهذا والمشيرون غيّب

وإن كنت بالقربى حججْت خصيمهم

فغيرك أولى بالنبىّ وأقرب

«امّا اين كه مى گويى مردم به تو رأى دادند و جماعت از خلافت تو راضى بودند، درست نيست. زيرا بسيارى از صحابه هنگام رأى گيرى حضور نداشتند. پس چگونه بيعت منعقد شد و رأى گيرى به عمل آمد؟! امّا اين كه مى گويى از نزديكان پيامبر و خاندان او هستى، بدان كه غير تو (يعنى: من كه على هستم) از تو به پيامبر نزديك تر است».


نوشته شده در جمعه 22 مهر 1390ساعت 14:38 توسط سجاد| |
برچسب ها: كلامى زيبا از حضرت على(عليه السلام) و نکاتی چند از حدیث ایشان

(پدر، مادر و ولادت امام زمان(عليه السلام) )

 

پدر بزرگوار امام زمان(عليه السلام) حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام)امام يازدهم شيعيان است، بنقل شيخ مفيد، امام عسكرى(عليه السلام) در مدينه در 24 ربيع الاول سال 232 متولد شد و در سال 260 در سن 28 سالگى در منزل شخصى خود در سامرّا به شهادت رسيد.

 مادر بزرگوار امام زمان(عليه السلام) «مليكه» است كه از طرف پدر دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقى بود، و از طرف مادر نوه شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسى(عليه السلام) و وصى او بشمار مى رفت.

او با اينكه در كاخ مى زيست و با خاندان امپراطورى زندگى مى كرد امّا آنچنان پاك و با عفّت بود كه گويى شباهت به خانواده خود ندارد، بلكه به مادر و خانواده مادرى كشيده و زندگيش همچون زندگى شمعون و عيسى(عليه السلام) و مريم(عليها السلام) از صفا و معنويّت و پاكى خاصى بر خوردار بود، از اينرو دوست داشت با يك خانواده پاك و خداپرست وصلت كند و به توحيديان بپيوندد، خداوند او را در اين هدف كمك كرد و او را بطور عجيب (كه در داستان ماجراى اسارت او و خريدارى از جانب امام هادى(عليه السلام)براى امام عسكرى(عليه السلام) در تاريخ آمده است) به خواسته و هدفش رسانيد.

مليكه يا نرجس خاتون به خانه امام حسن عسكرى(عليه السلام) وارد شد، امام هادى(عليه السلام) به خواهرش حكيمه فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامى را به او بياموز، او همسر فرزندم حسن(عليه السلام) و مادر مهدى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) خواهد بود، آنگاه به نرجس رو كرده و فرمود:

مژده باد ترا به فرزندى كه سراسر جهان را با نور حكومتش پر از عدالت و دادگرى كند، پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

آرى اين چنين يك دختر پاك و دانا، آلودگى كاخ شاهان را رها كرد و در خطّ جد مادريش «شمعون» قرار گرفت و سرانجام به سعادت عظماى همسرى حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) در آمد و لياقت پرافتخار مادرى حضرت قائم(عج) را پيدا كرد.

او نامهاى ديگر مانند ريحانه، صقيل و سوسن نيز دارد و خواهر امام هادى(عليه السلام) حكيمه او را به عنوان سيّده (خانم) مى خواند.

اين بانوى با سعادت در سال 261 هجرى و به روايتى قبل از شهادت امام حسن عسكرى(عليه السلام) از دنيا رفت و قبر شريفش در سامرّا كنار قبر منوّر امام عسكرى(عليه السلام) قرار گرفته است.

امام قائم (عج) از همين خاندان پاك در شب جمعه نيمه شعبان سال 255 هجرى در زمان حكومت معتمد عباسى در سامرّا متولد شد و هنگام شهادت پدر، پنج ساله بود.

تولّد آنحضرت را جز عده اى خاص نمى دانستند و براى نوع مردم مخفى بود، تا مبادا مورد گزند طاغوتيان غاصب و ستمگر زمان قرار گيرد.

حكيمه خاتون عمه امام حسن عسكرى(عليه السلام) گويد: روز پنجشنبه نيمه شعبان به منزل برادرم رفتم، هنگام مراجعت، امام عسكرى(عليه السلام)فرمود: امشب را نزد ما باش، امشب فرزندى كه خداوند زمين را به علم و ايمان و هدايت او زنده گرداند متولّد مى شود.

بالاخره ماندم صبح صادق حالت اضطراب در نرجس خاتون(عليها السلام)پديد آمد، او را در بر گرفتم، امام(عليه السلام) فرمود: سوره قدر را بر او بخوان، مشغول خواندن سوره قدر شدم شنيدم آن كودك در رحم مادر در خواندن سوره با من همراهى مى كند در اين موقع پرده اى بين من و آنها افكنده شد، ديگر نرجس را نمى ديدم، از آنجا سراسيمه دور شدم امام عسكرى (عليه السلام) فرمود: برگرد، برگشتم در نرجس(عليها السلام) نورى مشاهده كردم كه ديده ام را خيره كرد و امام زمان(عليه السلام) را ديدم رو به قبله به سجده افتاده سپس دستش را بلند كرد و مى گفت: گواهى مى دهم به يكتائى خدا و اينكه جدم، رسولخدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، و پدرم امير مؤمنان(عليه السلام)، وصىّ رسول خدا است، بعد يك يك امامان را شمرده تا به خود رسيد.

او را به نزد پدر بردم، امام عسكرى(عليه السلام) تا او را ديد به دست گرفت و پس از خواندن آياتى از قرآن و انجيل و تورات و زبور اين آيه را تلاوت فرمود:

«وَ نُرِيدُ اَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ـ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ وَنُرِىَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَ هُما مِنْهُمْ ماكانُوا يَحْذَرُونَ;

اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين، نعمت بخشيم و آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم، حكومتشان را پا برجا سازيم و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را بيم داشتند از اين گروه نشان دهيم.»

نمونه كامل و گسترده مفهوم آيه مذكور، ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين بوسيله امام قائم(عج) است.


نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390ساعت 12:47 توسط سجاد| |
برچسب ها: (پدر مادر و ولادت امام زمان(عليه السلام) )

نظر مارگلى يوت اسلام شناس اروپايى در باره حضرت مهدى(عليه السلام)

بسيار شگفت انگيز است كه جستجوگرانى از غرب همچون «مارگلى يوت» در مسأله مهدويّت به كنكاش و تحقيق پرداخته و به انكار احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام)برخاسته اند و پيدايش عقيده به ظهور مهدى موعود اسلام را، ناشى از ظلم، فشار و تبعيض در جامعه اسلامى، و پريشانى، و آشفتگى اوضاع نابسامان جهان اسلام پس از رحلت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ناشى از نا امنى حاصل از آن، دانسته است.

نويسنده كتاب «ديباچه اى بر رهبرى» در اين باره مى نويسد:

«مارگلى يوت، اسلام شناس بزرگ اروپايى، در مقاله تحقيقى خود در باره «مهدى» كه در سال 1915 ميلادى براى دائرة المعارف دين و اخلاق نگاشته است، پس از نقد تفصيلى از احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) و ريشه شناسى واژه مهدى، در اصالت احاديث كه از پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) باشد ترديد مىورزد و همچنان منشأ اعتقاد به مهدى(عليه السلام)را، در نابسامانيها و اختلافات جهان اسلام پس از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)جستجو مى كند».

نويسنده در ادامه مى نويسد: «مارگلى يوت» مى گويد:

«احاديث را هرگونه تفسير كنند، دليلى قانع كننده در دست نيست كه تصوّر كنيم پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) ظهور يك «مهدى» را براى احيا، تحقق، اكمال و تقويت اسلام، لازم و حتمى شمرده باشد. ليكن درگيرى آتش جنگ داخلى در ميان يك نسل پس از وفات پيغمبر و درهمى و آشفتگى جهان اسلام كه بر اثر اختلافات آنان بايكديگر روى داد، موجب اقتباس فكر ظهور منجى از يهود يا مسيحيان گرديد كه به ترتيب در انتظار و بازگشت مسيح بسر مى برند». 

ردّ نظريه مارگلى يوت

باتوجّه به عدم صداقت خاورشناسان و غرض ورزى آنان و نداشتن اطلاعات كافى در باره اسلام و محدود بودن مطالعات آنان بر اثر مشكلات ناشى از زبان شناسى و جامعه شناسى، ما نمى دانيم كه جناب مستر «مارگلى يوت» كدام يك از منابع اصيل اسلامى را مطالعه كرده و چه كتابهايى را خوانده كه دليل قانع كننده اى كه او را قانع كند در منابع معتبر اسلامى نيافته است ؟ !!

چگونه است كه همه دانشمندان و محقّقان اسلامى بدون استثناء، حتّى ابن خلدون كه به عنوان مخالف احاديث مربوط به ظهور مهدى(عليه السلام) شناخته شده، لا اقل به صحّت و شهرت برخى از آن احاديث گواهى داده، و عدّه زيادى از بزرگان و دانشمندان اسلام در نوشته هاى خود تصريح كرده اند كه احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) متواتر است و به هيچ وجه قابل انكار نيست، ولى جناب مستر مارگلى يوت، نتوانسته است قانع شود؟!

چگونه است كه آن همه حديث شناسان اسلامى و دانشمندان شيعه و سنّى و حتّى تندروترين گروههاى اسلامى مانند وهّابيان، احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) را در مهمترين منابع روايتى خود نقل كرده و اعتراف نموده اند كه در ميان اين احاديث، احاديث صريح و صحيحى وجود دارد كه غير قابل انكار است; ولى جناب مستر مارگلى يوت آنها را انكار مى كند ؟ !!

آيا تعداد (6207) حديث كه از (154) كتاب معتبر شيعه و سنّى نقل شده است، با ذكر مشخّصاتى كه براى معرّفى مهدى موعود آمده است و اعتراف آن همه حديث شناس و دانشمند، نمى تواند دليلى قانع كننده بر اصالت عقيده به ظهور مهدى موعود(عليه السلام)باشد، تا نيازى به اقتباس اين فكر، از يهود و نصارا، نباشد؟!

اينها سؤال هايى است كه خود او بايد پاسخگوى آن باشد. به عقيده ما ظاهراً خاورشناسان و اسلام شناسانى چون مارگلى يوت به دليل محدود بودن مطالعاتشان، تحت تأثير نوشته هاى ابن خلدون قرار گرفته و به انكار احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام)پرداخته اند; در صورتى كه منطق ابن خلدون كاملاً نادرست و انگيزه مخالفت او با احاديث مزبور، تعصّبهاى خاصّ مذهبى و پاره اى از مصلحت انديشى هاى بى دليل است.

 


نوشته شده در دو شنبه 18 مهر 1390ساعت 15:8 توسط سجاد| |
برچسب ها: نظر مارگلى يوت اسلام شناس اروپايى در باره حضرت مهدى(عليه السلام)وردآن

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 11 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin